از نقد ایدئولوژی به نقد عصبیت عشیره ـ حزب

از نقد ایدئولوژی به نقد عصبیت عشیره ـ حزب

مارکس، نیچه و فروید زمانی که تمامی رشته هایی معنایی و متافیزیکی را به ترتیب در ایدئولوژی، آپولون و روان پریشی خود پنبه کردند، به درستی دریافتند ایده ها فاقد عمق و معنا و معنای آنها نه در درون خود ایده ها، بلکه در پایین در غرایز شکم و زیر شکم است. این شکم و زیر شکم در کوردستان نه منافع طبقاتی بلکه عصبیت عشیره حزبی و رقابت نخبگان بر سر رهبری است.

ظهور قشر تحصیلکرده و قلم به دست طبقه متوسط در کوردستان به ظهور مطالعات کوردی و طرح مسئله کورد چون امری فرهنگی و تاریخی نشد چون با غرق شدن در عصبیتهای حزبی به جای گذار از آن به کورد چون امر کلی باعث بازتولید عصبیت و امتناع کوردیت شدند بنابراین احزاب کورد نه تنها خون ملت و پیشمرگه ها را به هدر داده اند، انرژی علمی ملت را نیز تلف کرده اند.

اگر نقد آسمان به زمین تبدیل شود می فهمیم که تقسیم بندیهای چپی و ملی، سوسیالیستی و لیبرالی در احزاب کورد بی معنی و فاقد عمق که عمق آنها در بیرون ایدئولوژیهای تبلیغی در عصبیت حزبی و توهم رهبری است بنابراین تفاوتی در میان آنها نیست که ما انتخاب کنیم و انتخاب ما بودن و نبودن همه آنهاست.

برای مثال نه بازتولید سلطه ایرانی قاسملو به دلیل تفکر چپی بود نه پیوند پارتی با ترکیه تفکر ناسیونالیستی که به نقد ایده در یکی و مدح دیگری بپردازیم. منطق همه ستیزهای حزبی نیز فکری نبوده است. برای مثال جنگ دموکرات و کومله، جنگ سوسیالیسم و ناسیونالیسم نبود که اگر ناسیونالیسم باشیم، به نقد کومله و اگر چپ باشیم به نقد دموکرات بپردازیم که قلم به دستان هرکدام با عضویت در حزبی، غرق عمق بدون عمق آن ایدئولوژیها شده اند. منطق هردوی آنها یکی بود رقابت شخصی و عشیره ایی برای پرستیژ رهبری و انحصار قدرت. منطق ستیز پارتی و یکیتی نیز در افکار ناسیونالیستی یکی و چپی دیگری نیست بلکه رقابت عشیره ایی و نخبگان قبیله ایی است. تضاد امروز پارتی و پ ک ک نیز ربطی به تفکرات تبلیغی آنها ندارد و ایده های تبلیغی آنها فاقد عمق و عمق آن در عصبیت عشیره ایی و رقابت روسای عشیره برای رهبری است اما به جای اسب و تفنگ، یاد گرفته اند با سرمایه های فرهنگی، خشونت خود را نمادین کنند. ما هم مدتی غرق در ایده های تبلیغی آنها یکی به دلیل گرایش مارکسیستی جذب پ ک ک و کومله میشد و یکی هم به خاطر گرایش ناسیونالیستی، پارتی و دموکرات، غافل از آنکه تفاوتی در کار نبوده است که ما بتوانیم انتخاب کنیم و منطق همه یکی است پس حق انتخابی جز بودن و نبودن با همه انها نداریم نه انتخاب بین این یا آن. منطق آنها توهم رهبری شخصی و منافع و عصبیت حزب ـ عشیره ایی است. در اینجا برخلاف هگل میل احزاب و رهبران در خدمت مفاهیم کلی و ارزشی نیست بلکه طبق نظر کانت تضاد مطلقی بین عصبیت حزبی و امر کلی کورد وجود دارد.

ایدئولوژیهای غربی که قبایل سنتی کوردستان با تن کردن آنها، نام مدرن حزب را پوشیده اند، خشونتهای قبیله ای را به خشونت نمادین تغییر و قدرت قبایل را را به اقتدار تبدیل کرده است. یعنی ایدئولوژیهایی چون سوسیالیسم و ناسیونالیسم در احزاب کورد، دو برابر ایدئولوژیک شده اند و منبع مشروعیت و سرمایه فرهنگی احزاب ـ قبایل شده اند که باعث انتزاع خشونت عشیره ایی به خشونت نمادین شده است. طبیعی است که نقد ایدئولوژیها در کوردستان هیچ معنایی ندارد و جز مشروعیت بخشی انگیزش هیچکدام از احزاب نبوده است بتابراین هرگونه نقد ایدئولوژی احزاب، ایدئولوگ خواهد بود. از قضای روزگار وجود این ایدئولوژیها باعث بازتولید مانع اصلی کوردایه تی، یعنی عشیره گرایی شده است و امتناع کوردایه تی یا ملت نه به دلیل ایسم هایی چون سوسیالیسم و دموکراسی و… بلکه تداوم در گسست عشیره با لباس حزب و سرمایه نمادین ایدئولوژی است. پس نقد ایدئولوژی باید جای خود را به نقد عشیره گرایی بدهد. چون ایدئولوژی یعنی معنا در خدمت قدرت عشیره گرایی و توهم رهبری شخصی بوده است نه انگیزش رفتار که آنها را دلیل امتناع کورد چون کل بدانیم. ایجابیت و تداوم ساختار عشیرتی در دنیایی که دیگر جایی برای آنها نبود، تنها با تن کردن لباس ایدئولوژی ممکن بود. خود من اشتباهی دلیل امتناع کوردیت را در این ایدئولوژیها می دانستم و به نقد آن می پرداختم. باید نقد ایدئولوژی به نقد عشیره به معنای نقد اسمان به زمین مارکس تبدیل شود اگرچه همچنان نقد متنی آنها وارد است اما آن متنها حاوی معنا نیستند که آنها را مانع کوردیت بدانیم، معنا در بیرون آن، ناخودآگاه سیاسی امارت گرایی و عصبیت عشیره است که از قاسملو تا بارزانی و اوجالان و انوشیروان بر منطق آن، سعی در کسب قدرت در زیر سایه برادران بزرگتر خویش بر ضد همدیگر دارند. باید دو چیز را منع کرد، هدر دادن خون پیشمرگ و تلف شدن علم قلم به دستان در پای عصبیت حزبی و توهم رهبری.

#هێرش_قادری