نامه ای به مظلوم کوبانی

نامه ای به مظلوم کوبانی
عبدالله پشیو

می دانم دراین هنگامه «خوب هستم» اززبان تو،به دروغ دلنواز ان مبارز می ماندکه روی مین رفته بودو درپاسخ احوالپرسی همسرش پشت تلفن گفته بود:« من خوبم عزیزم، من خوبم!»
ازدیروزکه به عکسهایت خیره شده ام،
حیران گشته ام ؛ غمی درچشمانت خودنمایی می کندکه چونان داغ اعدام قاضی،تنهاسرزمینم را دران می بینم.
وای چه دردعظیمی است،میهن را ازرویای ازادی، با صفیرمهیب توپ بیدار
کنند؛ بسی دشوار است.
ژنرال محبوب،مظلوم کوردها!
نیازی نیست خویشتن رابه ما بشناسانید.تنها نامت بس است که بدانیم کیستی. توـ ابرمرد ـ پدر بزرگ مایی.
توهمانی که نیروی پایداری از کوهها ربوده ای وکرامت ازشاهبال شاهبازان!
اما چه چاره که این سرزمین از زاغان ولگرد به سیاهی می زند؛ می ایندکه ازکاسه سرت بیاشامند وبه گاه پرواز و اوج گرفتنت به جوجه هایت دست یازند.
رفیق مظلوم!
ما ملتی هستیم به چشم بشریت غریب.
خداوند زین سببمان آفرید که سخن ازتنهایی اوگوییم،زیرا نه کس مارامی شناسد و نه کسی نیز وجودمان را مهرتایید می نهد.
دیگربه این حقیقت رسیده ام که آزادی ما ازلوله تفنگهایمان نمی روید.باخروش خونی که می بخشیم، تنها طبیعت زیستگاه خویش را رنگین می کنیم. زین روی است که درسرزمین ماهرسال بهار نگارین تر از پاراست.

سلحشوری برایم می گفت: دربحبوحه ی جنگ همسرم پیامی برایم فرستاد:«خداوند پسری به مابخشیده است. اسمش را چه بگذارم؟» گفتم:« ازادی»… تابرگشتم هردوشهید شده بودند.
چنین است رفیق! ازادی درسرزمین من هر گز نمی بالد. پس از عمری زندگی، امروز فهمیدم معنی ناچاری چیست. می دانی ان پیمانی که یک بار می بندی،سه بار تورا می کشد.عمق دردت را می فهمم مرد…!ما همه ناچاربه چشیدن انیم.

این که تو کردی،هرگز خیانت نبود،هرگز، بلکه راهی بود برای باطل نمودن ـ توطئه شوم ـ ژنوساید یک ملت!

سپاس جنگاور!

سپاس!

مترجم: دکتر سلماساعدی