رندی و زاهدی حافظ

[author title=”هێرش قادری” image=”http://www.kurdia.net/wp-content/uploads/2017/12/herish-qadiri.jpg”] ذکریا (هێرش) قادری، استاد کرد دانشگاه علوم تحقیقات کرمانشاه و مدرس پیشین دروس تاریخ و فلسفه غرب میباشد. [/author]
رندی و زاهدی حافظ.
هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد/ در خرابات بپرسید که هوشیار کجاست.
این بیت شعر تمام آن چیزی است که من در هفتصد صفحه گفته و می گوییم بویژه چند فصل آخر آن در مورد واکنش تاریخ و اقوام تاریخی در برابر مهرابه یا خرابات میترا. بیت به بیت شعر حافظ میترایی است که البته کشف من نیست متاسفانه چون در نافرهنگی ما چنان تهی شدەایم، مرغ همسایه غاز است من هرچی بنویسم می گویند کورد متعصب و .. لاجرم باید به مرغ های همسایه رفرنس داد.دکتر ناصر انقطاع بیت به بیت میترا ـ مهری بودن شعر حافظ را ثابت می کند البته با پیش فرض ایرانی ـ آریایی بودن میترا که پیش فرض وی پیشکش خودش. هاشم رضی نیز میترا بودن حافظ را بیان کرده است. حافظ در اصل اهل کوهپایه اصفهان است که زمانی مرکز خرمدینان بود و در آن زمان دارای کوردهای بیشمار و خود حافظ، در بیتی به تفاوت لهجه خویش با شیرازیها اشاره می کند” غلام حافظ خوش لهجه خوش آوازم” البته من اصرار ندارم بگویم کورد بود چون هنوز تحقیق نکردەام و اصلا کورد بودن وی مهم نیست چون کورد،ضدفرهنگ میترا است نه خون و نژاد، و،فارس و عرب بودن حافظ مهم نیست. راقم این سطور در کتاب به تفصیل نوشتەام که، تاریخ گسست در تداوم میترا و، متافیزیک تاریخ با افلاطون و زرتشت و ..،عصیانی در برابر میترا بودند که در مقابل گاوکشی و مستی و رقص دیونیزوسی،هلپرکی کوردی در غارهای تاریک، و مشروعیت قراردادی آن، عصیان و این عصیان به زایش دین و فلسفه با مقیدات معنوی و مشروعیت متافیزیکی برای سیاست انجامید. “هرکه آمد به جهان نقش خرابی دارد”، منظور پیامبران و مصلحان و فلاسفه هستند و خرابات، همان مهرابه یا غار میترایی است که در دنیای اسلام به خرابات مشهور است که جای مستی و رقص و می نوشی است و تقسیم بندی کافر و مسلمان در آن راه ندارد. در محدودیت فضای اینجا امکان تفصیل نیست. اما “خرابات” جای هوشیار، همان مهرابه، مکان شادی و مستی و زندگی دنیوی است و “هرکه امد…”، همان زرتشت و افلاطون و…که آن را خراب کردند. در واقع هر که آمد به جهان یعنی فلاسفه و پیامبران به راستی نقش خرابی داشتند و این خرابی باید قرنها می گذشت تا پیامبران بازگشت جاودانه به دیونیزوس ـ هلپرکه و گوته عاشق حافظ که فاوست روحش را به خرابات فروخت، آن خرابی را اصلاح می کردند و تنها یک نفر در خرابات می تواند همه اینها را بیندیشید و خرابات را جایگزین خانه خدایان کند. به این نیش حافظ دقت کنید،شب تار است و ره وادی ایمن در پیش/ آتش طور کجا و موعد دیدار کجاست. براستی در شب تار، چه جایی برای آتش طور و موعد دیدار است که غار تهی از خرابات را مکان تابش وحی کردید؟؟ شبستری گوید، شب روشن و روز تاریک که شب تار، روشن است چون ره وادی ایمن. که متاسفانه تفاسیر متافیزیکی آن را به گند کشانده است.
حافظ فرهنگ خرابات میترایی را در قالب رندی و دیگری را زاهدی مفهوم سازی می کند لازم به ذکر است باباطاهر قبل از وی رندی را بکار برده است که بعدا این واژه جز در حافظ ناپیدا و اگر ادبیات کوردی و متصوفان کوردی از عین القضات تا شبستری را بخوانی که نمی خوانید، واژه قلندر جایگزین آن شده و باید از کوردستان 24برای انتخاب چنین واژەایی، باوجود تفاسیر بی ارزش درون متنی مهمانان از ادبیات کوردی، تشکر کرد چون از آن واژه هایی است که در آینده می توانیم بار مفهومی عمیقی به آن بدهیم. به هرحال فرهنگ میترا ـ دیونیزوسی همان رندی است و متافیزیک، زاهدی که، صدای پای رندی هلپرکه باید با غرشی پوسته زاهدی الله حی آن را درهم بشکند.
هرآنکه اهل بشارت است اشارت اند/ نکته ها هست بسی محرم اسرار کجاست.
حضرت حافظ بعد از قرنها محرم اصرار را یافتی. پدر زاهدی سرتکان دادن را با رندی تکان پای هلپرکی در میاریم. فعلا تنها به این چند بیت که لزوما بهترین آن نیست دقت بفرمایید
بنده پیر خراباتم که لطفش دائم است/ نه بنده شیخ و زاهد که گاه هست و گاه نیست.
مباش در پی آزار و هر چه خواهی کن/ که در شریعت ما غیر از این گناهی نیست. در کتاب بویژه در فصل مزدک به تفصیل گفتم در شریعت میترای تبلور یافته در مزدکیان و خرمدینان، تنها شریعت،توافق با رضایت است و در صورت رضایت و عدم آزار،هیچ قانون و اخلاق و شریعتی برای محدودیت هرچه خواهی بکن وجود ندارد همان میتراـ پردیس
هر آنکه جانب اهل وفا نگه دارد خداش در همه حال از بلا نگه دارد. اهل وفا همان میترا ـ قرارداد است وفای به عهد.
دوش رفتم به در میکده خواب آلوده. خرقه تر دامن و سجاده شراب آلوده.
ناامیدم نکن از سابقه ازل .تو پس پرده چه دانی که خوب است و که زشت.
حافظا گر به دست آری در روز ازل جامی. از کوی خرابات ببرندت به بهشت.
و همین مصرع برای ما کافیست : عرصه شطرنج رندان را مجال شاه نیست…
حافظ برخلاف یارو گفتنی حافظه ماست. در ج اول سفر الخلق من الحق جدا کردیم در جلد دوم بازگشت از حق به خلق، باید پس بگیریم…