در سال ۱۳۳۱ شمسی/ شصت و هشت سال پیش حکایت زیر اتفاق افتاد.
هواپیمایی از تهران به مقصد شیراز، دچار نقصفنی میشود و نزدیک شیراز در بین چند روستا و چادر مردم ترک قشقائی سقوط میکند. به جز دو تن از مسافران متاسفانه همه کشته میشوند.
اما موضوع این داستان، بار آن هواپیماست نه مسافران. چند چمدان پر از اسکناس و سکه طلا، متعلق به آقای عدل، سرمایهدار شیرازی که داشته سرمایهاش را به شیراز منتقل میکرده.
مردم از روستاها و چادرهای عشایری قشقائی به صحنه میآیند.
آنها آتش را خاموش میکنند دو نفر زنده را سر و سامان میدهند. مردم روستایی و عشایر قشقائی تا جریان چمدانها را از عدل میشنوند شروع به گشتن میکنند.
نقطه برخورد شیبدار بوده و هواپیما بعد از اولین برخورد هم دو تکه شده و قسمت بار خودش هم تکه شده و اسباب و اثاثیه به هر نقطهای افتاده است…
بعد از ساعتها تلاش، مردم هر چه پیدا کرده بودند را آوردن و یکجا جمع کردند. چند روز بعد، پلیس تقریباً تمام پولها و طلاهای موجود را به دفتر عدل میآورند.
این کار بزرگ روستاییان و عشایرکه آن همه طلا و پول را جمع کرده و تحویل داده بودند چنان تعجبآمیز بود که تمام خبرنگاران، حتی نمایندگان روزنامههای خارجی در ایران را هم به دفتر عدل کشانده بود.
جناب عدل که اشتیاق روزنامهنگاران برای سفر به منطقه را میبیند و خودش هم میخواهد برای تشکر به آنجا برود، ترتیب سفر همه را فراهم میکند. مقدار زیادی طلا برای دختران و زنان، پول برای مردان و اسباببازی و عروسک هم برای بچههایشان میبرد.
خبرنگاری مینویسد، عدل داشت هدایا را توزیع میکرد و ما هم با مردم صحبت میکردیم و آنها از حرام و حلال میگفتند و اینکه مال مردم را نباید خورد چه شخصی باشد چه دولتی و… که همهمهای از طرف دیگر روستا بلند شد..
چوپانی چند بسته اسکناسهای درشت در دست به سمت ما میآمد و خدا را شکر میکرد که صاحب مال اینجاست تا پولش را پس بدهم.
چوپان میگفت دیروز یکی از بزغالههام از سر بازیگوشی در تنگهای گیر افتاده بود. رفتم بیرونش بیارم که یه بسته پول دیدم، خوب گشتم چندتای دیگه هم پیدا کردم. منتهی شب باید میموندم، صبح که شد گفتم گله را نزدیک ده میبرم و پولها را به کسی میدهم تا یه جوری به صاحبش برگرداند. خبرنگار میگوید همه ما چه خارجی و داخلی به سر و وضع چوپان و بستههای اسکناس نگاه میکردیم و اشک میریختیم.
یک آمریکایی حاضر در صحنه میگوید: همه آن ثروتی که در شهر رویایی شیراز دیدیم هیچ، همین چند بسته اسکناس و صداقتی که این چوپان دارد میتواند همه این مردم رو ثروتمند کند. آخر چرا؟ چی باعث میشود این چوپان ژندهپوش به این راحتی همه آن ثروت بدون ذرهای خدشه، به صاحبش برگرداند. همه دنیا را گشتم، محاله جای دیگری به جز ایران چنین چیزی را دید
این سؤالی است که امروز باید از مردمان قوم غالب پرسید.چە شدە است.
زمان طاغوت چند روستایی و عشایر، حتی نگاه بدی هم به اون همه ثروت نمیکند. چوپانی که به نوشته خبرنگار، مدتها توی کوه بود و تمام بدنش و لباسهایش چرک شده، ثانیهای هم به تصاحب پولها فکر نمیکند.
طی چهل سال اخیر که همه فریادهای شما برای بردن مردم به بهشت بود چرا اینگونه شد؟ چه به روز مردم آمده که سوار بر ماشینهای چند صد میلیونی، با لباسهای مرتب و گوشیهای میلیونی و زندگی در خانههایی که حداقل چندمیلیارد میارزد و درآمد ماهیانه چندین میلیون، به چند دانه پرتقال که از واژگون شدن کامیونی به زمین ریخته است رحم نمیکند؟ صاحب بار پرتقال بر سر خودش میزند و جماعت با قهقهه مستانه پرتقالها را جمع میکنند. هر کدام اگر دو کیلو هم جمع کند، ته تهش میشود ده هزار تومان!
آموزه های عریض و طویل شما با هزینه های هنگفت در این چهل سال چه کرده که اینگونه منجر به فروپاشی اخلاق در جامعه شده. آیا کج خلقی جامعه هم تقصیر آمریکاست؟ این کج خلقی و بی تعهدی اخلاقی که همه گرفتارش شدیم چه دردی است که بدتر از کرونا در آن غرق شدیم؟ این آسیب از کجاست؟
- بەشداری سەرژمێری نەکەن تاماددەی ١٤٠ جێ بەجێ نەکرێت - 11/17/2024
- ئایدیالۆژیای وۆک: توێكاریی وۆكیزم - 11/13/2024
- هەڵبژاردنه پووچەڵەکەی باشوور - 10/26/2024