مانند زنان کوبانی آرام نمی‌نشینیم

آزاد حاجی‌آقایی

«ملالی جویا» از چهره‌های فعال سیاسی، نویسنده و سیاست‌مدار برجسته افغانی است، که در سال‌های گذشته در جامعه مردسالار افغانستان با نقدهای تندش از سیاست‌های آمریکا، بنیادگرایان دینی و رهبران سیاسی افغانستان و به‌ویژه «حامد کرزی»، رئیس‌جمهوری سابق افغانستان، بسیار بحث‌برانگیز بوده است؛ «جویا» سوادآموزی به زنان افغان، تأسیس یک کلینیک زنان و راه‌اندازی پرورشگاهی برای کودکان بی‌سرپرست در همان زمانی که طالبان در افغانستان قدرت را در دست داشت، شروع کرد. در سال 2002 به‌عنوان نماینده «لویه جرگه» قانون اساسی انتخاب و دو سال بعد به نمایندگی از مردم شهر زادگاهش یعنی «فراه» به پارلمان افغانستان راه یافت. سخنان منتقدانه او باعث شد تا مصونیت پارلمانی‌اش در لویه‌جرگه افغانستان لغو شود. در سال 2010 هفته‌نامه «تایم»، در سال 2011 هفته‌نامه «فارین پالیسی» و «گاردین»، او را در ردیف صد شخصیت برتر جهانی قرار دادند. تلاش‌های او در مقابله با فساد، مخالفت با اقدامات آمریکایی‌ها، بنیادگرایی دینی و حقوق زنان از سوی مجامع جهانی مورد ستایش واقع‌شده و تاکنون جوایز متعدد بین‌المللی را در راستای تلاش‌های خستگی‌ناپذیرش برای بازگرداندن منزلت زنان به خود اختصاص داده است.

‌ افغانستان از سال 1979 تاکنون صحنه جنگ داخلی بوده است. این جنگ ساختارهای زندگی اجتماعی زنان افغانستان را چگونه تغییر داده است؟
در جریان بیش از سه‌دهه جنگ در کشور، زنان و کودکان بیشترین قربانیان جنگ بوده‌اند و این جنگ‌ها باعث شده است زنان حتی از ابتدایی‌ترین حقوق‌شان محروم شوند و در این مدت حاکمان تحت عناوین مختلفی از سوسیالیسم گرفته تا اسلام و دموکراسی بدترین خیانت‌ها را نسبت به سرنوشت زنان مظلوم کشور مرتکب شوند؛ هر یک به شکلی از اشکال تلاش کرده‌اند تا زنان را از عرصه‌های سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی به دور نگه داشته و منزوی کنند؛ چون نابودی‌شان را در بیداری و آگاهی زنان کشور ما می‌بینند.
‌ نگاه فرهنگ خشونت‌پرور، سنتی و مرد‌سالار افغانستان به زنان افغان تحت شرایط جنگ داخلی، چه تغییراتی کرده است؟
چهار دهه جنگ، حاکمیت تفنگ٬ جهالت و بنیادگرایی اسلامی، این فرهنگ را عمیق‌تر از گذشته مورد حمایت قرار و گسترش داده است. بنیادگرایان نمایندگان عقب‌مانده‌ترین افکار فئودالی و ارتجاعی‌اند، آنان گوشه‌های تاریک و پس‌مانده فرهنگ ما را تقویت و با هرگونه پیشرفت و ترقی مخالفت می‌کنند. پس منطقا فرهنگ مردسالاری و خشونت‌پروری را بیش از هر زمانی در جامعه ما عمق بخشیده‌اند. اینها اگرچه قبل از تجاوز شوروی توان چندان و مخاطبانی بین مردم نداشتند، اما در جریان چهار دهه جنگ به زور تفنگ و حمایت‌های بی‌دریغ آمریکا و غرب و کشور‌های همسایه و به کمک سرنیزه بنیادگرایی دینی فرهنگ خشونت را ترویج و از آن پشتیبانی کردند. در ضمن اینها چهار دهه است که روشنفکران، عناصر آگاه و نیروهای پیشرو و مترقی را آماج حملاتشان قرار داده و ‌هزاران نفر از آنان را قتل‌عام کردند که عرصه عملا برای ارتجاع خالی شد.
از سوی دیگر، موادمخدر بلای بزرگی است که توسط غرب در افغانستان رشدی بی‌سابقه یافته است که این مرض مهلک خود تروریسم، خشونت و بی‌ثباتی می‌آفریند و مردم ما را به سوی سیاهی می‌کشاند. همین اکنون بنابر آمار رسمی، 11‌‌درصد نفوس افغانستان معتاد هستند و این ارقام هر روزه افزایش می‌یابد.
‌ زنان در زمان حکومت طالبان شرایط سختی را تجربه کردند. در مقایسه با آن دوره، اکنون که قریب به 14 سال از دوران طالبان می‌گذرد، رسانه‌ها تأکید دارند وضعیت زنان بهبود یافته است. آیا این تغییرات مشهود هستند؟
نخست باید گفت جنگ افغانستان نه‌تنها یک جنگ نظامی، بلکه تبلیغاتی نیز است. دولت‌های غربی با ماشین بزرگ تبلیغاتی‌شان از طریق مطبوعات وابسته از دولت پوشالی افغانستان حمایت می‌کنند و به عوام‌فریبی دست می‌زنند. در مدت ۱۴ سال اشغال افغانستان توسط آمریکا و ناتو تحت نام مبارزه علیه تروریسم و برای «حقوق‌بشر و زن» نه‌تنها وضعیت زنان بهتر نشده، برعکس، زنان با فجایع بیشتری حتی بدتر از دوره شوم طالبان قرون وسطایی مواجه و در هر گوشه و کنار افغانستان فریاد زنان درددیده شنیده می‌شود. وحشت باورنکردنی آن هم در قلب کابل با حضور ‌هزاران نیروی امنیتی داخلی و خارجی علیه «فرخنده» شهید و جنایت غیرانسانی علیه «یونس» سه‌ساله در امن‌ترین نقطه کابل گواه این حقیقت تلخ است. تغییرات کوچکی در سطح شهرهای بزرگ به چشم می‌خورد که گویا ‌میلیون‌ها دختر و زن به مکتب می‌روند، در حالی که با گذشت هر روز به دلیل ناامنی و افزایش خشونت علیه زنان و دختران، درهای اکثر مکاتب بسته می‌شود و آن دختران شجاع که به مکتب می‌روند، تهدید یا به روی‌شان اسید پاشیده و با مصائب گوناگونی روبه‌رو می‌شوند.
تغییرات نمایشی و ظاهری و آن‌هم بیشتر محدود به شهر کابل به‌وجود آمده اما هیچ‌گونه تغییر ریشه‌ای در این میان به چشم نمی‌خورد. من از همان ابتدا هم گوشزد کرده بودم «دفاع از حقوق زنان» که شعار اصلی آمریکا در تجاوز به افغانستان بود، فقط بهانه‌ای بود برای فریب افکار عامه. هیچ‌گاه یک نیروی خارجی نمی‌خواهد و نمی‌تواند رهایی و خوشبختی را به ملت دیگری ارزانی دارد، بلکه برعکس آنان را عمیق‌تر به سوی نگون‌بختی می‌برد که افغانستان هم عملا آن را یک دهه و نیم است که تجربه می‌کند.
‌ خانم ملالی جویا، شما در دسامبر سال ۲۰۰۳ به‌عنوان نماینده ولایت «فراه» در لویه‌جرگه انتخاب و مدت‌زمانی کم بعد از آن به یکی از چهره‌های رادیکال و اپوزیسیون تبدیل شدید. مخالفان با انتقاد شدید گفتند شما به ریشه‌های تاریخی مشکلات افغانستان توجه نمی‌کنید و مجاهدین افغان را جنگ‌سالار می‌نامید. چه عواملی باعث شد تا در آن زمان با این زبان تند نمایندگان مرد را مورد خطاب قرار دهید؟
به‌نظر من، ریشه تاریخی و اساسی مشکلات کنونی افغانستان در حاکمیت بنیادگرایان و فرهنگ ارتجاعی و مردسالارانه نهفته است. آن زمان افغانستان در مرکز توجه رسانه‌های جهان قرار داشت و طوری تبلیغ می‌شد گویا آمریکا به جای طالبان، انسان‌های دموکراسی‌خواه و پیشرو را به قدرت رسانده و افغانستان در حال تبدیل به یک جامعه پیشرفته و مترقی است. صدای مخالف اصلا شنیده نمی‌شد و کم‌کم مردم جهان هم همین تبلیغات زهرآگین و ریاکارانه را می‌پذیرفتند، در حالی که حقیقت این بود که قدرت به کسانی سپرده شده بود که شریک جرم طالبان و مانند آنان تاریک‌اندیش بودند اما ظاهر نوینشان را با پوشیدن لباس غربی و صورت اصلاح‌شده تغییر داده بودند. من آن موقع را مناسب دانسته و در جرگه 2003 نقاب را از فضایی برداشتم که تمام جهان به آن چشم دوخته بود و هر حرکتی در آن انعکاس جهانی می‌یافت. آن زمان سخن‌گفتن علیه این افراد به‌منزله قبول ریسک بزرگی بود که خوشبختانه بعد از بیان حقایق با به‌راه‌انداختن هیاهو و ناسزاگفتن‌ها، ماهیت واقعی خود را به دنیا نشان دادند.
‌ وضعیت زنان را از زاویه دیگری نیز می‌توان تحلیل کرد، افغانستان جامعه‌ای چند قومی و مذهبی است. این شکاف‌ها چه تأثیری بر وضعیت زنان داشته است؟
مشکل عمده در قوم و مذهب نیست، مشکل در اینجاست که جناح‌های خائنی به این اختلافات به خاطر منافع سیاسی و اقتصادی و گروهی خود دامن می‌زنند. آمریکا و غرب هم به خاطر بی‌ثبات‌کردن افغانستان، بذر اختلافات قومی و مذهبی را در این کشور پراکنده‌اند. هم‌اکنون تعدادی از جوانان ما زیر نام‌ هزاره‌بودن توسط طالبان اسیر می‌شوند که درد اصلی آن را مادرانشان می‌کشند که ماه‌هاست در پارکی در کابل خیمه اعتراضی زده‌اند. مادر یکی از این اسیران به مجرد شنیدن خبر اسارت پسرش سکته قلبی کرد و درگذشت.
‌ تصویب قانون منع خشونت علیه زنان در سال 1388، چه تأثیری بر بهبود وضعیت زنان در افغانستان داشت؟
در افغانستان مشکل نبود قانون نیست، بلکه موجودیت کسانی است که در قدرت هستند. قانون برای آنان به اندازه کاغذپاره‌ای ارزش ندارد. بنابراین اگر ‌هزاران قانون زیبای دیگر هم تصویب شود اما به دست کسانی سپرده شود که خود زیرپاگذاران و دشمنان زن و قانون و دموکراسی و بشریتند، اندک تغییری را در وضعیت زنان، ناظر نخواهیم بود. تصویب قوانین در این کشور روپوشی است برای پنهان نگه‌داشتن جنایت و ستم و بربریتی که در برابر زنان و تمام ملت جریان دارد. من برای تصویب قوانینی که صرفا مندرج بر کاغذ بوده و عملی نشوند، هیچ ارزشی قائل نیستم.
‌ در گزارش سازمان دیده‌بان حقوق‌بشر که در سال 2013 منتشر شد، از گروه طالبان (به‌عنوان مخالفان مسلح دولت)، بازیگران بین‌المللی (به‌عنوان حامیان دولت افغانستان) و ارگان‌های قضائی دولت افغانستان، به دلیل صدمه‌زدن به حقوق‌بشر در این کشور، به نحوی شکایت شده است. همچنین در این گزارش، از دستگاه قضائی افغانستان به‌عنوان مانعی جدی در برابر رسیدن زنان به حقوق اولیه‌شان یاد شده است. شما صحت‌وسقم این گزارش را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
به‌نظر من، این گزارش درست است اما سازمان‌های معتبری مانند دیده‌بان حقوق‌بشر نباید صرفا شکایت کنند، بلکه باید بکوشند با تکیه بر نیروهای مترقی و مردم، درد افغانستان به‌ویژه خانواده‌های‌ قربانیان را به تصویر بکشند و زمینه محاکمه ملی و بین‌المللی آنان را فراهم کنند؛ چون اسناد و شواهد فراوانی از جنایات این افراد موجود است.
در ارتباط با قضات افغانستان من بر این باورم که نه‌تنها دستگاه قضائی، بلکه قوه اجرائیه و مقننه نیز مانعی جدی در برابر رسیدن زنان به حقوق اولیه‌شان و تأمین‌شدن عدالت در کشور هستند، چراکه در رأس هر سه قوه، بنیادگرایان حضور دارند و این ضرب‌المثل در ارتباط با قضات ما صدق می‌کند که «بره را به گرگ سپرده‌اند».
‌ اخیرا «خداداد بشارت»، رئیس اجرائی سازمان حقوق‌بشر و دموکراسی افغانستان می‌گوید تشدید نقض حقوق زنان در کشور، خطر بازگشت به گذشته و تکرار تاریخ طالبانی را بیش‌ازپیش مطرح کرده است. خروج نیروهای بین‌المللی در سال 2014 و امکان سازش دولت افغانستان با گروه‌های تندرو، چه تأثیری بر دستاوردهای زنان افغانستان خواهد داشت؟
اولا نیروهای خارجی از کشور ما خارج نمی‌شوند و به‌تازگی 9 پایگاه نظامی را نیز تأسیس کرده‌اند؛ چون حکومت «اشرف‌غنی»، رئیس‌جمهوری و «عبدالله عبدالله»، رئیس هیأت اجرائی حکومت وحدت ملی، اخیرا پیمانی را به امضا رسانیده‌اند که موجودیت دائمی ۹ پایگاه آمریکا را قانونی می‌کند. اما موجودیت اینها در کشور عامل تباهی و بدبختی است نه خروج‌شان. امروز این آمریکاست که طالبان و جهادی‌ها و تازه «داعش» را روی کار آورده و بر خون‌خوارترین و مرتجع‌ترین نیروها برای ادامه سیاست‌های منطقه‌ای‌اش اتکا دارد. به‌نظر من اگر نیروهای خارجی واقعا از افغانستان خارج شوند، امکان اینکه افغانستان به سوی روشنایی راهی یابد بیشتر می‌شود، چون دیگر کودکان ما هم می‌دانند طالبان و گروه‌های تروریستی هنوز هم با دلار و حمایت آمریکا تجهیز می‌شوند. بارها مقامات افغانستان اعلان کرده‌اند طالبان با هلیکوپتر‌های خارجی از شرق به شمال کشور انتقال داده شده، یا برایشان مهمات و سایر مواد مورد نیاز رسانیده می‌شود. آمریکا و ناتو عامل اصلی این‌همه نگون‌بختی‌های کشور ما هستند.
‌ خانم ملالی جویا، قتل فرخنده در کابل توسط مردم عادی همان شهر، واکنش‌های عمده‌ای را در سطح جهانی به‌همراه داشت. به‌عنوان یک نماینده سابق لویی‌جرگه و یک فعال سیاسی زن افغان، ریشه این قتل را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
اگر به تاریخ افغانستان نظر بیندازیم در جریان جنگ‌سرد این آمریکا بود که بنیادگرایی و فرهنگ خشونت و زن‌ستیزی را با حمایت بنیادگرایانی نظیر سیاف، گلبدین، خلیلی، محقق، مزاری، ربانی، اسامه، محسنی، مسعود و… در این کشور نهادینه کرد. کتب درسی کودکان ما توسط سی.‌آی.‌ای از طریق دانشگاه «پوهنتون» (بزرگ‌ترین و قدیمی‌ترین مؤسسه تحصیلات عالی در افغانستان)، تدوین شد که در آن فقط کشتار و جنایت درس داده می‌شد تا نسل‌های آینده ما برای سربازگیری بنیادگرایان و طالبان آمادگی ذهنی داشته باشند. مکاتبی که برای کودکان ما در کمپ‌های مهاجران پاکستان و در داخل راه‌اندازی شده بود، همه توسط باندهای جهالت‌پیشه و قرون وسطایی با افکار اخوانی اداره می‌شدند که در آنجا اطفال ما شست‌وشوی ذهنی می‌شدند. در پاکستان ‌هزاران مدرسه با دلارهای آمریکا و تحت سرپرستی سازمان اطلاعاتی‌ آی.اس.‌آی پاکستان راه‌اندازی شد که از آنها به‌عنوان «ماشین تولید انتحاریون» نام برده می‌شود و از آن طالب و تروریست و انتحاری بیرون داده می‌شد. استراتژی «کمربند سبز» آمریکا برای زدن بلوک شرق بود که منطقه را غرق در تروریسم و خشونت و جهالت کرد که اولین قربانیان آن زنان بودند و فرخنده هم یکی از آنان بود.
در گذشته‌های دور افغانستان، ما هیچ‌گاه شاهد چنین بربریتی در برابر زنان نبوده‌ایم، بلکه برعکس حتی در آغاز قرن بیستم افغانستان پیش‌تر از کشورهای منطقه در راه رهایی زن قدم‌هایی برداشته بود. قتل فرخنده به‌نظر من یک عمل از قبل برنامه‌ریزی‌شده بود که ظاهرا جمعی از اوباشان منطقه در قتل فرخنده دست داشتند اما در پشت این جنایت دستان بنیادگرایان زن‌ستیز حاکمی مانند سیاف، اسماعیل‌خان عبدالله قانونی و… بوده تا به این شکل قدرت‌نمایی کرده تا جنایات سال‌های خونین ۱۳۷۱ تا ۱۳۷۴ را در اذهان مردم ما زنده کنند و مردم ما به‌ویژه زنان را بترسانند.
‌ در حالی که عده‌ای از فعالان سیاسی بر این باور هستند که تفکرات طالبانی هنوز در لایه‌های مدیریتی افغانستان حضور دارد، آیا بعد از تصویب قانون اساسی افغانستان جایگاه زنان در عرصه سیاسی و قضائی افغانستان بهبود یافته است؟
قتل فرخنده در چند متری قصر ریاست‌جمهوری، بالارفتن وحشتناک خودکشی و خودسوزی میان زنان، افزایش آمار تجاوز جمعی به زنان، خشونت‌های خانوادگی و… آمار همه و همه نمایانگر آن است که وضع زنان نه‌تنها بهتر نشده که به فاجعه تبدیل شده است. تصویب قوانین کارهای روبنایی و نمادین‌ هستند، تا وقتی کار عملی و ریشه‌ای صورت نگیرد، زن افغان روز خوشی نخواهد دید. وقتی ضدزن‌ترین و مرتجع‌ترین عناصر پست‌های کلیدی قوه‌های سه‌گانه دولت را در اشغال داشته باشند، سخن‌گفتن از حقوق زن بی‌فایده است. «ضیاالحق»، دیکتاتور نظامی پاکستان حامی اصلی بنیادگرایان افغان، زمانی گفته بود قانون اساسی برای من ورق‌پاره‌ای است که هروقت خواستم آن را پاره کرده دور می‌اندازم. این رویه در افغانستان هم این‌گونه است.  از نظر مقامات بلندپایه افغان، زنان به‌مثابه یک ابزار نگریسته می‌شوند. «محمد محقق»، که از مقامات کلیدی حکومت است، چهار زن داشته و جوان‌ترین زنش، کوچک‌تر از فرزندانش است. اکثر اینها ارزش بیشتری را برای زنان قائل نیستند. پس انتظار بهبود وضعیت زنان از این‌چنین دولتی به خواب‌وخیال می‌ماند.
‌  برای آخرین سؤال، با توجه به اثرات درازمدت جنگ، اشغال نیروهای خارجی و فرهنگ خاص افغانستان، به‌نظر شما، زنان افغان چگونه می‌توانند از مصائب جنگ رهایی یابند؟ آینده این زنان را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
آگاهی، اتحاد، مبارزه و باز هم مبارزه، تنها راه‌حل برای رهیدن از ستم و استبداد و استعمار است. هیچ ملتی بدون مبارزه و ازخودگذشتگی و شهامت به رهایی و بهروزی نرسیده است. زنان آگاه کشور ما با الهام از مبارزات شجاعانه زنان سلحشور و مبارز کوبانی که به دنیا ثابت کردند اگر زنان به‌پا خیزند بهترین نقش را در عرصه‌های سیاسی، اجتماعی و فرهنگی کشور ایفا خواهند کرد، آرام ننشسته و به مبارزه پیگیرشان ادامه خواهند داد.

سرچشمه:
https://sharghdaily.com/fa/Main/Detail/70895/