جمعی از نویسندگان (رایان مکمکن…)
اگرچه بیشتر آمریکاییان امروزه خدمت سربازی بالقوّه را تنها یک واقعیّت زندگی میدانند، لازم به یادآوری است که ایدهی خدمت اجباری سراسری چنانکه ما میدانیم، یک نوآوری کاملاً مدرن است. بهطور گستردهتر، خدمت سربازی، یادگار و نتیجهی تلاشهای رژیمهایی اروپایی برای دولتسازی در سدههای اخیر است، زمانیکه این رژیمها شروع به ایجاد ارتشهای ثابت بزرگ، در اندازهای که پیشتر در اروپا بیسابقه بود، کردند. این جنبش شانهبهشانهی گسترش دولتهای متمرکز قدرتمند و افول عدمتمرکز سیاسی جلو آمد.
البتّه این بهوضوح با تصوّر قرننوزدهمی آمریکا بهعنوان یک جمهوری غیرمتمرکز در تضاد است. علاوه بر این، حمایت از سربازی فدرال با هرگونه ادّعایی که از سوی محافظهکاران یا دیگر هواداران «حکومت محدود» یا «حقوق دولت» یا ساختار فدرال غیرمتمرکز شنیده میشود، کاملاً در تضاد است. چه در اروپا، چه در آمریکای شمالی، خدمت سربازی همواره ابزار رژیمهایی بوده است که بهدنبال اعمال قدرت مستقیم و بیقیدوشرط بر مردم هستند.
قانون خدمت نظام اجباری در ایران
در سال ۱۳۰۶ علمای اصفهان در اعتراض به اجرای “قانون نظام اجباری” در آن شهر، به قم مهاجرت نمودند. عبدالکریم حائری[موسس حوزه قم] از همراهی علنی با آنها خودداری کرد تا از بحرانی شدن رابطه شاه[رضاخان] و علما جلوگیری نماید…وی طی تلگرافی به شاه از او خواست وزیر دربار[تیمورتاش] را به قم بفرستد. تیمورتاش بلافاصله به قم رفت و با حائری مذاکره کرد. ظاهراً دربار، نخست این مهاجرت را جدی نگرفت بطوریکه تیمورتاش در تلگرافی به حائری گفت که “طول اقامت آقایان در قم برای دولت ایجاد هیچ نگرانی ندارد…” شاه نیز در تلگرافی که به امضای رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی رسید به حائری اعلام داشت: “به حضرت آیتالله…خاطرنشان فرمایید که اگر نماینده به قم فرستاده شد فقط و فقط برای رعایت احترام و تقاضای شخص ایشان بوده نه برای ورود در مذاکره با سایرین…” علمای مهاجر قم اما در چهارم آبان تلگرافی بسیار محترمانه به تهران مخابره کردند که مطلع آن با عبارت “ساحت مقدس اعلیحضرت اسلامپناه شهریاری پهلوی…” آغاز میشود و از او میخواهند قانون نظام اجباری را برای “رعایت رفاهیت رعیت” تعطیل نماید. پاسخ شاه[رضاخان] نیز به آنها مودبانه اما منفی است بطوریکه قول مساعدت در تسهیل امر نظام اجباری را میدهد. وی خطاب به جنابان مستطابان حججالاسلام و علمای اعلام دامت تاییداتهم مینویسد: “از مدلول تلگراف آن ذوات شریفه استحضار حاصل گردید. از تذکار این کلمه متاسف هستم که آقایان هنوز متذکر نیستند که هیچ مورد و مقامی در مملکت ایران، حق ندارد که در مواد قوانین مصوبهء مجلسِ شورای ملی عموماً اعمال نظر یا تجدیدنظر نموده و یا در الغاء و اصلاح آن ابراز عملی نمایند.” در واقع استناد اصلی شاه به “قانون مجلس” است!
با این وجود و برخلاف تصور دربار، مسئله مهاجرت علما به قم حل نشد. از سراسر کشور تلگرافاتی خطاب به شاه و در حمایت از علما مخابره شد. ابعاد ماجرا گسترش یافت بطوریکه تیمورتاش به فکر توپ بستن قم افتاد که با مخالفت شیبانی، فرمانده لشکر مواجه شد. شاه در حمایت از قانون نظام اجباری متزلزل و آماده عقبنشینی شد اما در این زمان مخبرالسلطنه به یاری او آمد. سرخود شرحی به قم نوشت و به جای استناد به قوانین ملل اجنبی، آیهء “واعدوالهم مااستطعتم من قوه..” را حجت قرار داد و نوشت: “مملکت خانهء ملت است…اگر شب دزدی به خانه بیاید، جوانان خانه را میرسد که دفاع کنند یا پیرمردان را؟” مخبرالسلطنه علمای مهاجر را به تهران دعوت نمود و به مکاتبه با سایر ولایات ادامه داد و چون شاه را مستعد پذیرش خواسته آنها دید اعلان داشت: “نظام اجباری، اسم غلطی است. خدمت نظام، وظیفه هر جوانی است و مصلحت مملکت و من مسئول، تغییری در امر داده نمیشود مگر اینکه شاه، مسئولیت را از من سلب کند.” حائری نیز در تلگرافی به وزیر دربار از او میخواهد “اگر به جای مشمولین، عوض نفس، پولی گرفته شود، بهتر است”. در ادامه شاه به مخبرالسلطنه پیشنهاد میکند به قم برود و تیمورتاش را هم با خود همراه ببرد. مخبرالسلطنه بعنوان رئیسالوزرا در پاسخ به ابراز تردید تیمورتاش در مورد موفقیت این سفر نوشته: “مطمئن باشید، میرویم موفقیت هم حاصل میشود، فرق است بین تمسک به تمدن اروپایی و تمسک به قرآن”. اسناد موجود نیز حاکی از آن است که پس از مذاکرات حضوری علما پذیرفتند به مهاجرت خود پایان دهند. مهاجرت پایان یافت اما شاه و دولت به فکر مقابلهء جدی با قم افتادند.
سربازی و استبداد اروپایی
ایدهی خدمت نظامی اجباری بهیقین در سدههای هیجدهم و نوزدهم جدید نبود، گرچه الگوهای قدیمیتر خدمت سربازی بهشیوهی بسیار متفاوتتر از خدمت اجباری امروزی بهکار میرفتند.
یکی از نمونههای اولیّهی بهکارگرفتهشدهی خدمت سربازی، آریرهبان [۱] فرانسوی بود، ابزاری که پادشاهان فرانسه برای جمعآوری نیرو با اهداف نظامی مختلف بهکار میبردند. با اینحال، در قرون وسطی به هیچ روی، خدمت اجباری عمومی مردان جوان در قلمرو پادشاهی وجود نداشت. پس از چند مورد استفادهی عمومی توسّط مروونژیها در اوایل قرون وسطی، آریرهبان تبدیل به حوزهی اختصاصی اربابان محلّی و صومعهها شد. در قرن سیزدهم، فیلیپ چهارم دوباره آن را احیا کرد، و پادشاه خواستار «خدمت فئودالهای دستنشاندهی مستقیم به شاه» بود. ولی این به هیچروی به اندازهی خدمت اجبای تمام مردان در سنّ نظامی نبود.
در حقیقت، «خدمت نظامی عمدتاً به طبقهی حرفهای شوالیهها تعلّق داشت که به اربابان بلافصل خود خدمت میکردند.» شکلهای قدیمیتر خدمت سربازی متمرکز نیز این واقعیّت را مدنظر داشت که شاه بهمنظور گردآوری غیرمستقیم سرمایهها و کارگزاران لازم برای جنگ، به خرید از دستنشاندگان و اشراف وابسته بود. شاهان در هنگامهی جنگ، اغلب، بیش از آنکه به مردان جنگی نیاز داشته باشند به پول نیاز داشتند، بنابراین سیاستهای نظامی امکان تبدیل خدمت اجباری به پرداخت مالیات اضافی را فراهم میکرد. بنابراین، سربازی در درجهی اول وسیلهای برای افزایش درآمد سلطنتی بود.
تلاشها برای تحمیل قدرت فزایندهی سربازی همزمان با ظهور حکومت مطلقه در اروپا افزایش یافت. با اینحال تلاشها تصادفی بودند و برخی از تلاشهای جدّی برای تحمیل تعهّدات نظامی بلندمدّت به مردم، در سوئد، تحت پادشاهی کارل یازدهم، انجام گرفت. جای شگفتی نیست که پروسیهای نظامیگرا تلاشهای مشابهی انجام دادند.
ولی همانطور که کوین لینچ مورّخ اشاره کرده است، تلاشها برای خدمت سربازی، «فاقد انسجام» بودند و شامل «معافیّتهای فراوان» برای بسیاری از مناطق داخل کشور بود. واحدهای غیرمتمرکزی نظیر امپراتوری هابسبورگ مواردی سختی بودند که «اجرای» سربازی اجباری در آن «دشوار» بود زیرا «آنها ایالات چهلتکّه با حوزههای قضایی متعدّد بودند.»
در مجموع، نهادهای سیاسی غیرمتمرکز سنّتی اروپا، همراه با بیاعتمادی به پادشاه، بدین معنا بود که -همانطور که گوگلیلمو فررو اشاره کرده- تا اواخر سدهی نوزدهم «حتّی مستبدترین حکومتها قادر به اجرای خدمت سربازی جز در شکل بسیار ابتدایی نبودند، و موظّف به استفاده از ارتشهای حرفهای بودند.»
همه چیز با انقلاب فرانسه تغییر کرد. پادشاهان مطلقهی «رژیم سابق» فرانسه راه را برای متمرکزسازی کامل دولت فرانسه هموار کردند، و این کمک شایانی به انقلابیون -و بعد، ناپلئون- کرد تا بتوانند «لوی ان ماس» [۲] را تحمیل کنند که بعداً به آنچه ناپلئون «ملّت مسلّح» مینامید منجر شد. این امر نظامیسازی جامعه به شیوهای بود که پیش از این در اروپا دیده نشده بود.
علاوهبراین، سربازی حالا مستقیماً توسّط رژیم ملّی اداره میشد، و وابسته به دستنشاندگان محلّی، اشراف، شهرداریها، یا حکومتهای منطقهای نبود. بنابراین، دولتها تا سدهی نوزدهم توانستند ارتشهای سربازیبنیادی را جمعآوری کنند که امکان بسیج گستردهی جمعیّت در مقیاسی بیسابقه را فراهم میآورد -رویهای که سپس در جنگهای سدهی بیستم به اوج رسید.
همانطور که تاریخنگاران، کاترین کورنز و جان هیوز-ویلسون، اشاره کردهاند:
مایهی این ارتشهای قارّهای انبوه، سربازگیری اجباری بود. «لوی ان ماس» انقلابی در پایان سدهی نوزدهم به سیاست اجتماعی و نظامی فرانسه و آلمان تبدیل شد و رسمیّت یافت… حتّی در ایالات متّحدهی آمریکا، که جوهر وجودی آن آزادی، دموکراسی، و رهایی بود، در طول درگیری خونین برای مغلوب کردن ایالات جداییخواه جنوبی بین ۱۸۶۱ و ۱۸۶۵، مجبور شد که تسلیم خدمت سربازی شود.
لوی ان ماس در سال ۱۷۹۳
پذیرش خدمت سربازی از سوی آمریکا
البته کورنز و هیوز-ویلسون حق دارند که خدمت سربازی را به جنگ داخلی آمریکا مرتبط میکنند.
در واقع این جنگ داخلی بود که خدمت نظامی اجباری را در آمریکا به شکل انقلابی درآورد، و آن را از نظام محدود خدمت شبهنظامی محلّی به سیستم خدمت نظام اجباری ملّی تبدیل کرد. رژیم واشینگتن چنان برای فتح ایالات جنوبی مصمّم بود که ایالات متّحده خدمت سربازی اجباری را، دو نسل پیش از پذیرش آن توسّط بریتانیا در سال ۱۹۱۶، پذیرفت.
خدمت اجباری، اگرچه بهطور تصادفی اعمال شد، ولی چنانکه بسیاری از ناظران بعدی گفتهاند، چندان مفهوم بدیعی در آمریکای سدهی نوزدهم نبود.
همانطور که جفری راجرز هومل نشان داده، خدمت سربازی در سطح شبهنظامیان در سدههای هیجدهم و نوزدهم در ایالات متّحده بهکار گرفته میشد:
تنها نبردی که ایالات متّحده، پیش از جنگ داخلی، بدون سربازان اجباری در آن جنگید، جنگ مکزیک بود. حکومتهای آمریکا، اعم از ملّی و ایالتی، نه فقط برای انقلاب، و جنگ ۱۸۱۲ مردان را به خدمت اجباری گرفتند، که برای جنگهای سرخپوستان و سرکوب شورش ویسکی نیز دست به سربازگیری اجباری زدند. با اینحال، این حقیقت اغلب بهخاطر سربازگیری شبهنظامی غیرمتمرکز از نظرها دور مانده است.
تفاوت کلیدی به هیچروی استفاده از خدمت اجباری نبود، بلکه تمرکز قدرت نظامی بود. همانند اروپا، در دههها و سدههای اولیّه، شبهنظامیان و سربازگیری محلّی بهمنظور اقدامات دفاعی دفعتی در ایالات متّحده نیز وجود داشت. با اینحال، تا پیش از نخستین سربازی تحمیلشده از سوی دولت لینکلن در سال ۱۸۶۲، خدمت نظامی در ایالات متّحده حول محور حکومتهای محلّی و ایالتی متمرکز بود. این نهادهای حکومت بودند که ابزارهای مختلفی اتّخاذ کردند؛ از جمله تهدید به سربازی برای استخدام یا از طریق پرداخت «جوایز»، که مزایای نقدی در ازای نامنویسی برای خدمت بودند.
به گفتهی تیموتی پری،
قانون شبهنظامیان ۱۸۶۲ آغاز انتقال قدرت فدرال در تشکیل ارتش بود. اگر ایالتی سهمیهی داوطلبان سهسالهی خود را پر نکند، قانون اجازهی سربازگیری را به دولت میداد.
چنانکه هومل اشاره میکند، مادهی تازهای در آن قانون گنجانده شده بود که «به [رئیسجمهور] اختیار میداد سربازگیری شبهنظامیان را مستقیماً اداره کند.»
ولی این تنها نخستین گام بود. پری ادامه میدهد:
قانون نامنویسی ۱۸۶۳، کنترل سربازگیری و خدمت اجباری ملّی را بهصورت کامل به دولت فدرال واگذار کرد. نامنویشی شبیه خدمت اجباری امروزی بود، با این تفاوت که بهصورت سرشماری انجام میگرفت: افرادی بهدنبال نامنویس بودند. سهمیّههای سربازیگیری هر ناحیّه براساس تعداد فراخواندهشده از سوی رئیسجمهور تعیین میشد، منهای تعداد کسانی که پیشتر از هر منطقه ثبتنام کرده بودند. پس از گذشت پنجاه روز، یک قرعهکشی برای بهدستآوردن باقیماندهی سهمیّهی ناحیه انجام میگرفت.
خوشبختانه، مقاومتها در برابر سربازی ملّی بهحدّی بود که کنگره مطمئن بود که باید تخفیفهایی -مانند پرداخت مالیات برای جلوگیری از به خدمت رفتن- و جایگزینهایی تدارک ببیند. این ماده به مشمولین اجازه میداد که به کسانی پول بدهند تا بهجای آنان خدمت کنند. مجموع اینها بدین معنا بود که مشمولین بالقوّه حداقل چند گزینه بیشتر پیش رو داشتند. و کسانیکه خدمت را بهجای جایگزینها انتخاب میکردند، میتوانستند غرامت بیشتری، بهخاطر خطرات اضافی که متحمّل میشدند، دریافت کنند.
مجموع این سیاستها منجر به چند نتیجه شد. نخست اینکه تلاش برای سربازگیری به حکومت فدرال اجازه داد که هزینههای جنگی را از حکومت فدرال به حکومتهای محلّی و ایالتی منتقل کند. این بدین خاطر رخ داد که مقاومتهای عمومی در سطح محلّی، حکومتهای محلّی را وادار کرد که بهدنبال راههایی برای اجتناب از اجرای سربازی باشند. بنابراین، بهمنطور برآوردن خواستههای کنگره، حکومتهای محلّی و ایالتی به پرداخت جوایز متوسّل شدند. بهعبارت دیگر، شمار زیادی از مشمولین، زمانیکه جوایز به حدّ کافی افزایش یافت، تبدیل به نیروهای «داوطلب» شدند. این امر هزینهها را برای حکومتهای محلّی و ایالتی که جایزه میپرداختند افزایش داد.
دوم، چنانکه پیداست، تهدید خدمت اجباری واقعاً به حکومت فدرال کمک کرد که ارتشهای عظیمی را تشکیل دهد که احتمالاً وجودشان در غیر اینصورت ممکن نبود. پری نشان میدهد که «در ژانویهی ۱۸۶۲، تعداد ۵۷۵٫۹۱۷ مرد در ارتش بودند؛ یک سال بعد ۹۱۸٫۱۲۱ نفر؛ در ژانویهی ۱۸۶۴، تعداد ۸۶۰٫۷۳۷ نفر؛ و در ژانویهی ۱۸۶۵، تعداد ۹۵۹٫۴۶۰ نفر.» با توجّه به وسعت آمریکای قرن نوزدهم -که براساس سرشماریها کمتر از ۲۳ میلیون آمریکایی در ایالات شمالی زندگی میکردند- این رقم عظیمی بود، بهویژه در مقایسه با آنچه که پیش از این در تاریخ آمریکا آمده بود. ایالات متّحده حالا به جرگه دولتهای استبدادی اروپایی با «ارتشهای قارّهای عظیم» پیوسته بود.
متمرکزسازی خدمت سربازی و شبهنظامیان
ملّیسازی و متمرکزسازی سربازگیری و خدمت سربازی ملّی از مهلکترین جراحاتی بود که بر ساختار فدرال غیرمتمرکزی، که ظاهراً در ایالات متّحده وجود دارد، وارد آمد. با اینوجود، به لطف اصلاحات نظامی نظیر خدمت سربازی ملّی، این ساختار غیرمتمرکز حالا تنها بهصورت اسمی وجود دارد. همانطور که در قرون پیشین در اروپا اتّفاق افتاد، کنترل محلّی منابع نظامی از بین رفت و کنترل مستقیم دولت فدرال برقرار شد. بهواسطهی چنین تلاشهایی، رویای پادشاهان مطلقه در خاک آمریکا محقّق شد.
تصاحب قدرت سربازی از سوی حکومت فدرال همچنین با روند مستمری که در پایان سدهی نوزدهم آشکار میشد، همخوانی داشت: پایان کامل سیستم شبهنظامی ایالتی مستقل. درحالیکه حکومتهای ایالتی و فرمانداران ایالتی از قدرت نیرومند وتوی استقرار نیروهای ایالتی در طول سدهی نوزدهم برخوردار بودند، این قدرتها بهمیزان قابلتوجّهی پس از جنگ داخلی کاهش یافت. این قدرتها دوباره با تصویب قانون شبهنظامیان ۱۹۰۳، که شبنهنظامیان ایالتی را ملّی کرد، و بیشتر بودجهی منابع نظامی ایالتی را به حکومت مرکزی واگذار کرد، شدیداً تضعیف شد. البتّه، حتّی اگر حکومتهای ایالتی از قدرت وتوی مستمر بر استفادهی حکومت فدرال از «گارد ملّی» برخوردار بودند، اختیار سربازی اجباری ملّی، حکومت فدرال را قادر میساخت که بهراحتی کنترل کارگزاران اضافی را مستقیماً از طریق سربازگیری ملّی تصاحب کند.
در زمان جنگ جهانی اوّل، این کنترل ملّی کامل شد، و دولت ویلسون توانست سربازگیریای اهریمنیتر از آنچه در جنگ داخلی تحمیل شد، به اجرا درآورد. در این عصر، جوایز و جایگزینها غیرقانونی شدند و معافیّتهای بهطرز قابلتوجّهی کاهش یافت. مردان آمریکایی بهزودی برای ذبح در سنگرهای اروپا اعزام شدند.
امروزه، حکومت ایالات متّحده، با ردّ الغای خدمت انتخابی و با حفظ کنترل بالفعل مستقیم بر گارد ملّی به اعمال قدرتی ادامه میدهد که بیشتر آمریکاییهای سدهی نوزدهم با شگفتی، ترس، و تحقیر به آن مینگریستند. اگرچه کنگره میتواند بر سر افزودن یا نیفزودن زنان به ماشین جنگی اجباری خود بحث کند، ماهیّت واقعی و مشکل قدرت فدرال امروزه بهشدّت نادیده گرفته شده است.
[۱- در فرانسه دوره قرون وسطی، آریرهبان (Arrière-ban)، به افرادی گفته میشد که به سنّ جنگیدن و برداشتن سلاح رسیده بودند و در شرایط خاص و با اعلان پادشاه، به خدمت سپاه درمیآمدند.
۲- لوی ان ماس (مالیات جمعی) یک اصطلاح فرانسوی است که برای اشاره به سیاست سربازگیری برای خدمت وظیفه عمومی بهکار میرود. این مفهوم در طول جنگهای انقلابی فرانسه، به ویژه در دورهی پس از ۱۶ آگوست ۱۷۹۳، هنگامی که مردان توانمند ۱۸ تا ۲۵ ساله به خدمت سربازی خوانده میشدند، ایجاد شد.]
- بەشداری سەرژمێری نەکەن تاماددەی ١٤٠ جێ بەجێ نەکرێت - 11/17/2024
- هەڵبژاردنه پووچەڵەکەی باشوور - 10/26/2024
- ئاغاشڕەی ئیناخی کێ بوو؟ - 10/20/2024