در باب سرابی به نام دموکراسی


احمد. ش

امروز هر جا و از هر کس کلید حل مشکلات مملکت را می پرسید در یک کلمه می گوید: دموکراسی. البته برخی تظاهر نمی کنند و مستقیماً می گویند که ما یک دیکتاتور مدرن می خواهیم تا کارها به روال خود بازگردد. بگذارید از تئوری “دیکتاتور مدرن” یا “استبداد منور” عبور کنیم و قدری به غولِ چراغ جادویِ این روزها یعنی دموکراسی بپردازیم. داستان دموکراسی در غرب تاریخی است. دموکراسی مناسب جوامع کوچک و محلی است. جایی که انسان ها یکدیگر را تقریباً می شناسند و دسترسی به افراد منتخب، آسان و ممکن است. مانند پولیس آتن و سایر دولت-شهرهای یونانی. در اندیشهء سیاسی نیز دموکراسی روسویی(یا توده‌ای) از دلِ لویاتانِ مطلقهء هابزی درآمده است. هابز حق الهی پادشاهان را رد، اما قدرت مطلقه، تقسیم ناپذیر و نامحدود دولت را تایید میکند که در نهایت به ارادهء عمومی روسویی تقلیل می یابد. انقلاب ننگین فرانسه در ۱۷۸۹ نیز بعنوان پدر تمام انقلاب های توده‌ای بعد از خود، به دموکراسی روسویی جامهء عمل می پوشاند. مجمع ملی فرانسه با پشتیبانی توده، کل نظم اجتماعی فرانسه را کن فیکون میکند و تنها در مدت کوتاهی چهل هزار نفر را در سراسر فرانسه از بین برده، و در نهایت با اعلام “جمهوری” گردن پادشاه را میزند و یک کشور کاتولیک را لائیک میسازد. کاری که شاید ایرانیان قسمت اول آن را انجام داده و منتظر شقِ دوم‌اش هستند!

این تاریخ پرآشوب اروپا وقتی به ایرانِ قرن نوزدهم می رسد با واژه “قانون” وارد میشود. برخی منورالفکرانِ فرانسه رفته از عهد ناصری در پی پیاده‌سازی آن هستند و معنای قانون نیز در نزد آنان تنها آن چیزی است که یک مجلس کذا تصویب کند. از دید آنها بشر تا قبل از این کارخانه های قانونسازی، هیچ قاعده‌ای در زندگی اجتماعی خود نداشته، و همه چیز به تعبیر هابز در وضع وحشی یا همان طبیعی خود بوده است! در هر حال مشروطه محقق شد و پادشاه وقت در کمال مدنیّت فرمان مشروطیت را صادر و خود “عدل مظفر” را افتتاح کرد. مجلس اول نیز ابدا توده ای نبود اما اقلیتی شوم به رهبری تقی زاده(نمایندهء چپگرایِ تبریز) همه چیز را به بیراههء هرج و مرج طلبی و جمهوری خواهی کشاند. شاه فوت کرد و جانشین او با اقلیتی طرف شد که تمام سلطنت را به باد فحش و ناسزا می‌گیرند و به پشتیبانی آنها، یک تروریستِ کمونیست به نام حیدرعمواوغلی، اقدام به ترور شاه میکند. اما در نهایت این مشروطه خواهان هستند که پیروز میشوند و پس از به آشوب کشاندن مملکت، به سردار سپه پناه برده و بساط عدل مظفر را برای همیشه برچیده و شاه مشروطه را عزل میکنند.

زمان تا انقلاب۵۷ جلو می آید و اینبار نیز روشنفکران با توده متحد میشوند تا همان نظم نیم بند را هم نابود سازند. روشنفکران، دانشگاهیان و حوزویان سیاسی آتش انقلاب را گرم میکنند. در پیروزی انقلاب نیز تقریباً تمام احزاب و جریانات سیاسی ایران حاضر و دخیل بوده‌اند و دشمنی فعلی شان با ج.ا صرفاً به این جهت است که از انقلاب سهمی نبرده و از سر سفرهء آن به بیرون پرت شده‌اند و الا با نفسِ انقلاب مشکلی نداشته و چه بسا تندتر از حاکمان فعلی بودند. حالا پس از تجربه‌‌ای انقلابی، دوباره فیل شان یاد هندوستان کرده است و عمداً چاه دموکراسی را راه نجات نشان می دهند. ج.ا با رای بی‌نظیری بر سر کار آمده است و پرشورترین انتخابات های تاریخ ایران را برگزار کرده است. رهبرانش به هر شهری که وارد میشدند، هزاران نفر به دنبال اتومبیل حامل آنها می دویدند. پشتیبانی اکثریت را تا چند سال پیش با خود داشته و نماد روشن یک دموکراسی توده ای است. اگر نهایت آرزوی برخی این است که چرا در کنار اصلاح طلب و اصولگرا، انقلابیون دیگری مانند جبهه ملی، مجاهدین، کمونیست ها، توده ای ها، ناسیونالیست ها، ملی-مذهبی ها و… حضور نداشته اند، که جای بسی تاسف. اولاً پس از پیروزی هر انقلاب فرزندان آن حذف میشوند و حکومت انقلابی با تایید اکثریت شکل می گیرد. دوماً ج.ا با تمام قدرت، آرمان های تاریخی تمام احزاب عقب مانده سیاسی ایران را اجرا کرده است مگر اینکه چیزی از قلم افتاده باشد.

در پایان لازم است به اختصار به نکات مهمی اشاره شود. منشا ثروت یک سرزمین دموکراسی نیست و اگر مردمی می خواهند ثروتمند شوند باید خواستار آزادی اقتصادی و حفاظت از حقوق خود باشند و الا دموکراسی تنها آن آزادی را محدود و حقوق‌شان را بصورت دموکراتیک نقض میکند. منشا ثروت غرب نیز سرمایه داری و سابقهء آریستوکراسی قبل از آن است نه دموکراسی. تا اوایل قرن بیستم تمام کشورهای غربی دموکراسی نبودند و از قضا وضع فعلی شان ناشی از دموکراسی توده ای روز افزونشان است. دموکراسی برای جهان سوم مانند خوراندن شکر به یک دیابتی است و می تواند همه چیز را نابود کند که در ایران چنین کرد. توده شخصیت ندارد و از تایید به تکذیب می رود و مسئولیتی نمی پذیرد. شما می توانید احمدی نژاد را محاکمه کنید اما تودهء طرفدار او غیرقابل محاکمه است. در کل، دموکراسیِ محلی قابل تحمل و مناسب است اما در سطح ملی حتما باید تعدیل و مهار شود.