به وقت کورد بودن

محمد علی حسنوند


روایت،به عنوان بخش متعالی فرهنگ،نقش مهمی را در شکل دادن و حفظ دیدگاه های استعماری ِحاکم ایفا می کند.در این بین یکی از قدرتمند ترین ابزارهای انتقال روایت ،رمان است. ماهیت رمان همواره درجه ای از مقاومت و گفتگو را در خود دارد.لذا مناسب ترین ژانر برای طرح تفکرات متضاد و سخن های مخالف هم است.روایت بر منطق گفتگو استوار است.و می توان گفت روایت و استعمار زمینه ی مشترکی را دارند.از قرون وسطی و اوایل رنسانس سیاحان،مبلغان مذهبی،ملوانان ِ کمپانی هند شرقی و افراد نظامی… به شرق سفر کردند.همزمان حجم عمدە ای از نوشتار،گزارشات جغرافیایی تا آثار تخیلی… پدید آمد.(نمایشنامه طوفان،رابینسون کروزوئه…).بنابراین ماهیت رمان و تاریخش که با استعمار گره خورده است.دو عامل مهم هستند که روایت را به مُبَلغی مؤثر و کارآمد برای استعمار تبدیل می کنند.در این بین کارل مای در سال ۱٨۹۲ کتابی را با عنوان عبور از کوردستان وحشی می‌نویسد.که بر اساس تخیلات ضد شرقی خودش آن را تصویر می کند.در اروپا سالیان سال این کتاب جز پرفروش ترین کتاب ها بود و تاثیر عمیقی بر ناخودآگاه انسان غربی به جا گذاشت.کار مای با ارائه چهرە ای منفی و ضد انسان از جامعه ی کوردی، زمینه را برای استعمار این سرزمین مهیا کرد. به واقع انسان غربی همچون ناجی باید کوردستان را از دست آدم کش های کورد نجات می داد.و تولید این باور و نگرش در اذهان مردم غیر کورد از معجزات روایت استعمارگران است.تقریراً باید بیان داشت که این ذهنیت استعماری از انسان ِسفید غربی آغاز شد و اکنون دولت استعمارگر ایرانی هم این تصور ِسلبی و تلخ را بر علیه انسانزمین کوردی بسط داده است.
در بحث تاریخ هم اوضاع چنین است. روایت های انتقادی تاریخ هنوز هم درگیر پارادایم غرب است که تنها تاریخ مورد قبولش همان تاریخ خودنوشته‌ی انسان سفید غربی است.لذا تاریخ باید به عنوان یک کلیت درک شود.چراکه گویی همه ی تاریخ متفاوت جهان در همه ی بسته های زمانی باید لاجرم بخشی از یک روایت واحد باشد. در این بین باید ما تاریخ کلی جهان را به نفع تواریخ خُرد به پرسش بکشیم.
به واقع اسطوره ی سفید تا آنجا پیش می رود که ادعاهای مارکسیسم اروپایی درباره ی دانش مطلق
مبتنی بر نظریه دیالکتیک تاریخ را به مبارزه می طلبد و آن را در چارچوب دیدگاهی محدود و اروپایی قرار می دهد. یعنی با روایت غیر اروپایی تاریخ مخالف است. سوال افرادی چون رابرت یانگ در کتاب “اسطوره ی سفید،غرب و نوشتن تاریخ” این است که آیا می شود تاریخی غیر خوانش انسان اروپایی نوشت که اروپامدار نباشد؟ اسطوره ی سفید تلاشی برای واسازی تاریخ در مقام تاریخی کلی است. یعنی پروبلماتیک آن از این قرار است ۔
(چگونه یک سیاست،سیاستی مبتنی بر یک نظریه تاریخ که غایت شناسی آن همواره مستلزم نوعی فروبستگی اجتناب ناپذیر بوده است۔می تواند نسبت به تفاوت گشوده باشد؟) این پاسخی به نیاز انسان استعمار شده است.مردمانی که سوسیالیسم اروپایی وضعیت استعماری آنها را نادیده می گرفت.
اروپا روایت های تاریخی انسان غیر اروپایی را قبول ندارد و روایتی را می پذیرد که خودش در کانون آن باشد. و این تمام تواریخ منفرد و متفاوت را تحلیل می برد.اروپا مترصد کلی سازی تاریخ با مرکزیت خودش است.حال سوال بزرگ این است که ما چه زمانی باید از تاریخ خود سخن بگوییم؟ در پاسخ باید گفت زمانی که از هر تاریخی کلیت زدایی کنیم زمان بندی های عام را به نفع زمانبندی های خاص تجزیه کنیم و فضایی را ترسیم کنیم که زمان و مکان از نظر تاریخ فرو بریزد۔یعنی تاریخ دیگری را  در مقام گسست از هرگونه امر کلی جستجو کنیم.
و از نظر یانگ بازنگری مفهومی گسست تاریخی یکی از گام های عمده برای واسازی تاریخ غربی محسوب می شود. لذا مطالعات پسااستعماری به ما این فرصت را می دهد که فراروایت وضعیت موجود باشیم.
تاریخ هژمونی فرادستان است که دیگری های خود را نفی می کند و تمدن گوران، دیگری تاریخ بود. بعد از تشکیل دولت های مدرن در خاورمیانه، جهان کوردی همیشه نظم سیستم استعمار را تهدید کرده است.
استعمار برای نابودی جهان کُردی از طریق:
-هویت زدایی از طریق نادیده انگاری کهن الگوی سرزمین
-بازنمایی های مخدوش
-تبعید های برنامه ریزی شده
-نام زدایی از طریق اخراج دسته جمعی
در این بین خشونت ساختاری سیستم استعمار مادیت خودش را با تبدیل کُردیت به قوم کوردی و کشتارهای حلبچه،سردشت و انفال۔۔۔آرایش می کند.
حال پرسش راهنمای انسان‌زمین کوردی به واقع این است.کدام تاریخ؟
جهان کوردی صورت بندی اجتماعی خودش را دارد و نقطه‌ی عزیمت این جهان پرابلماتیزه کردن اکنونیت کورد است.این صورت بندی اجتماعی امکان رهایی کورد را مهیا می‌کند.سیستم استعمار با تهی کردن روایت پردازی این جهان رنج اجتماعی سوژه‌ی کوردی را عمق می بخشد.لذا نبود تاریخ انتقادی چالشی جدی برای انسان‌زمین کوردی است.

که ایجاب این بازنمایی و بازشنود تبلور انگاره ی سرزمین در “دەنگێ کوردی” است.
بنابراین در جغرافیای کوردی  مدرنیته ی آنگلوساکسون با فاجعه گره خورده است. در این رابطه باید اذعان کرد که یوسف اباذری  در مقاله ای با عنوان” آیا شرق شناسی را پایانی هست؟ “تاریخ کوردی را از رویکرد شرق شناسی ادوارد سعید با روش تحلیل گفتمان مورد بررسی قرار می دهد.
وی به بازنمایی سوژه ی کوردی در دو کتاب
جامعه شناسی مردم  کورد اثر  مارتین وان برویین سن
رسوایی چه بخشایشی اثر جاناتان رندل
می پردازد.از این موضوع که بگذریم باید خاطر نشان کرد که استراتژی های زیباشناسانه کردن با روش رتوریک  هم در متون متقدم استعمار و هم در دوره ی متاخر آن به کار گرفته شده است.
کوردها در گفتمان استعمار  با روش رتوریک از سه کانال تصویرسازی منفی و آبژکتیو شدند.
۱-از طریق بازنمایی های خیالی(در رمان و فیلم)
۲-از طریق توصیفات به ظاهر واقعی(در سفرنامه ها و گزارش های روزنامه ای)
۳-از طریق  ادعایشان  مبنی بر دانش آنها درباره ی تاریخ و فرهنگ(کتاب های تاریخی و کتب انسان شناختی)
حال برای کذبیت بخشی و برون رفت از این ماجرای استعماری و فانتزی غربی ما باید جهان کورد را با یک  دیسیپلین آهنین مورد تحلیل تبارشناسانه قرار دهیم…