دمکراسی‌خواهی علیه ملت‌ها

عطا جمالی

این روزها گذار از وضعیت موجود در ایران بحث مشترک بخش اعظمی از جناحهای سیاسی موجود در مرزهای سیاسی کشوری ایران هست. اما این اشتراک در کمترین سطح توان گذار واقعی از این وضعیت را دارد. دلیل اصلی این ضعف در محتوای نگاهها و زاویە دیدها بە خود وضعیت موجود و تعبیر از مفهوم گذار در میان این جناحهاست.
تعبیرها از وضعیت موجود را میشود بە چند زاویە دید متفاوت از همدیگر نسبت داد:


یک)زاویە دید اصلاح طلبی کە در قدم اول اصل حاکمیت، تمامیت ارضی، نوع حکومت و قانون اساسی حاکم را خطوط قرمز خود میداند و نگاهش بە وضعیت موجود نگاهی انتقادی و هدفش اصلاحی نسبی در شیوەهای اعمال قانون موجود هست. اشتراکات این دستە با دولت کنونی ایرانی کە همان جمهوری اسلامی باشد بسیار زیاد است. اوج رادیکالیزم این دستە بە انتقاد از رهبری نظام حاکم میرسد.


دو) زاویە دید براندازی کە خود بە چند دستە تقسیم میشوند:


الف) براندازانی کە هر گونە احساس خطر بە تمامیت سرزمین سیاسی ایرانی در نازلترین سطح باعث میشود کە خود را در آغوش نظام موجود در حاکمیت ایرانی بیاندازند و نقش پیادە نظام جمهوری اسلامی را بە عهدە بگیرند. انگیزە اصلی این دستە برای مبارزە تنها بیرون گود بودن و دور بودن از دستگاە قدرت هست کە شامل شمار زیادی از اصلاح‌طلبان خارج نشین و سلطنت‌طلبها میشود..


ب) براندازانی کە نگاهشان تنها ساختاری نیست و یک قدم بالاتر از انتقاد بە حوضە قدرت، بە محتوای ایدئولوژیک مذهبی میپردازند و آیندەی ایرانشان را آیندەای سکولار و دمکراتیک بر همان کلیت سرزمینی و فرهنگی متصور میشوند. عمق تفاوت این دستە در ر نزدیک شدن بە غرب و تغییر در سیاستهای خارجی میباشد. دموکراسی مورد نظر این دستە یک دموکراسی حداقلی با خطوط قرمز بسیار است. اینان هیچ تصوری از تفاوتهای آشکار هویتی و ملی در این چارچوب سرزمینی ندارند.


پ) براندازانی کە با نگاهی تقلیلگرایانە بە خود، هویتهای ملی متفاوت از حاکمیت خود را بە هویتهای زبانی یا اقلیت‌هایی قومی تعبیر میکنند و بە امید فروپاشی نظام جمهوری اسلامی‌ امید دارند کە در تلاشی همگام با آن دستەهایی کە در فوق اشارە کردم بە حقوقی حداقلی دست یابند. این دستە شامل گروهها و احزاب سیاسی هستند کە هم اکنون در اجتماعاتی چون شورای دموکراسی‌خواهان، کنگرە ملیت‌های ایران فدرال، شورای گذار ر و گروههایی از این دست دور هم جمع شدەاند.

ت) براندازان غییر ساختارمندی کە در قالب افراد و با کسوتهایی چون آکادمیسین، تحلیلگر، تئوریسین تلاشش دارند با رتوریکهای پیشگیرانە امکان اعتلای نگاە براندازان دستەی سوم را محدود کنند و خود با انتقادهای تند از آن دیگر دستەها کە اشارە کردم گونەای همزات پنداری ایجاد کنند و و بر همین مبنا نوعی رهبریت بە خود ببخشند. این دستە مورد اقبال وسیعی از طرف احزاب و گروههایی کە خود را نمایندگان اقلیت قومی یا ملیتها اطلاق میکنند قرار گرفتەاند. .

سە) زاویە دید استقلال طلبی ملتهای تحت استعمار و حاکمیت ایرانی..


گروەهای ملی استقلال‌طلب؛ منتقدان سیاسی، ساختاری، ایدئولوژیک نظام جمهوری اسلام بە تنهایی نیستند. اساسا استقلال‌طلبی را کاری بە این گونە رفتارهای رفورمیستی نیست. بحث اینان حق حاکمیتهای ملی خودشان می‌باشد کە بستگی چنان حیاتی بە ادامە یا عدم وجود جمهوری اسلامی ندارد. جمهوری اسلامی را یک نظام در حاکمیت ایرانی تلقی میکنند و التزامات و ضرورتهای خود را بە حاکمیتهای ملی خود وابستە میکنند. بدین معنا کە دموکراسی، سکولاریزم و عدالت اجتماعی را مسائل داخلی سرزمینی در حاکمیتهای ملی (سرزمین کوردستان، سرزمین آذربایجان…) میدانند.
اصطکاک این دستە تنها با نظام موجود در حاکمیت ایرانی نیست بلکە اصطکاک عمیقی با تمامی وابستگان بە حاکمیت ایرانی چە اصلاح‌طلب و چە برانداز دارد و دلیل این اصطکاک بە نگاه پارادایمیکی برمیگردد کە مستلزم استقلال‌طلبی هست. .

قصد داریم در این فرصت بە یکی از اصطکاکها بپردازیم کە در واقع پیونددهندەی تمامی آن دستەهای دیگر با هم هست و نقشی کلیدی در بە گفتگو نشاندن آنها با همدیگردارد کە آن هم دموکراسی‌خواهی هست.


دموکراسی‌خواهی ایرانی آخرین تلاش برای حفظ حاکمیت سرزمینی ایرانی و از طرفی دیگر انصراف ملتها از حق حاکمیت ملی خود بر سرزمینهایشان هست.
گفتمان سازی از مسئلەی فدرالیسم و منوط کردن آن بە زایش یک دموکراسی در ایران بە نوعی تعقیم (عقیم نمودن) آیندەی ملی این ملتهاست.
روشن است کە سیاستهای تاکتیکی روز در هر کجا کە باشد بر پشت استراتژی‌های میانمدت و بلندمدت سوار است و پیشبرندەهای این استراتژی‌ها بدون شک نمیتوانند خارج از ارزشها و منافع ملی‌ای باشند کە خود بر اساس ایدەهای کلان تعریف می‌شوند. ارزشها و منافع ملی ای کە در چارچوب یک حاکمیت ملی تعریف میشوند.
آنچە از سالها پیش و درک دوربینانەی ایرانیها نسبت بە ضرورتهای ملی و همچنین پا گرفتن گفتمانهای استقلال‌طلبی در میان ملتهای تحت اشغال سعی داشتەاند با پیش کشیدن مفهوم دمکراسی و با نگاە بە ظرفیتهای سیاسی موجود میان احزاب سیاسی‌ی کە بر بسترهای اجتماعی ملت‌های تحت اشغال اما در میدان بازی ایرانی و در خدمت ادامەی حاکمیت ایرانی و بە موازات آن گفتمان‌سازی از دمکراسی‌خواهی مبارزات ملی ملتها را تا سطح شهروندی ایرانی پایین بکشند.
آنچە کە روشن است در دایرەی واژەگانی دمکراسی جایگاهی برای مفهوم ملتها وجود ندارد چون اساسا دمکراسی یک مدل مدیریت داخلی کشوری هست کە در هردو شکل و فرم دولت-ملت یا ملت-دولت مفهوم ملت بر تمامی مردمان متبوع حاکمیت آن اطلاق میشودد. در این میان دمکراسی تلاش دارد رابطەی بین مردم و دولت را بر پایەی نوعی قانون و دستگاههای دولتی دمکراتیک تبیین کند.
هویت افراد و گروهها در یک وضعیت دمکراتیک یک هویت [اتمیزە] شهروندی هست نە چیز دیگری و هویت شهروندی منطبق بر قانون دمکراتیک هست. در رادیکالترین دمکراسی‌ها کە میشود بە دمکراسی‌های مستقیم اشارە کرد باز هر ساب آیدنتیتی یان بە قول زبان فارسی خُردهویتی تنها از طریق اثبات شهروندی میتواند از قوانین دمکراتیک بهرە بگیرد. در این راستا از صندوق رای بە عنوان یکی از با ارزشترین نهادهای دمکراسی یاد میشود کە ظرفیت این را دارد سنگ محک و معیار سنجش لزوم، کفاف، حقانیت و حتا هستندگی یک گرایش خاص باشد.
چیزی کە در مباحث مبتذل سیاسی در چارەیابی و ارائە آلترناتیو برای مسئلەی ملتها از نظرها دور انداختە میشود زاویەی دید جامعەشناسانە و نگاە بە تاثیرات نظامهای سیاسی بر شیوەهای زندگی یا لایڤ‌ستایل شهروندی در جامعەی دمکراتیک میباشد.
شهروند بودن بە تنهایی اشارە بە وجود سطحی از عدالت اجتماعی و برابری در فرصتها و دارای حق رای و انتخاب بودن در حاکمیت موجود نیست بلکە مدلهای اقتصادی ممکن در دمکراسی‌ها میتوانند تمامی جوانب حیاتی افراد و گروه‌ها را احاطە کنند در حالیکە اعتماد بە دمکراسی، حضور سیاسی شهروندان را بە نمایشهای رنگی و مخفی بودن آرا تقلیل میدهد.
در اینجا چیزی کە مد نظر هست مسئلەی هویتهای ملی و حق حاکمیت ملی هست. با تاکید اشارە میکنم کە حق تعیین سرنوشت نە بلکە حق حاکمیت ملی! دلیل آشکار این تاکید دقیقا بە همان تاثیرات شیوەی زندگی در وضعیت دمکراتیک برمیگردد کە توان بە انحطاط کشیدن حق حاکمیت ملی را دارد. یکی از دلایل عمدەی عدم موفقیت رفراندوم‌های استقلال در کشورهای دموکراتیک دقیقا همین شیوە زندگی در وضعیت دمکراتیک هست. ایجاد شهروندان محافظەکار، رقابتهای تنگاتنگ شهروندان بر سر فرصتهای ایجاد رفاە، [فردمحوری] فردبنیادی در دمکراسی و تضعیف هویتهای جمعی در بازەی زمان میتواند مردمان ملتی را کە دهەها و سدەها تحت پروژەهای سخت و نرم آسیمیلاسیون، ژنوساید و استیگماتیزاسیون بودە و باز موجودیت و هویت ملی خود را حفظ کردە و و تلاشش برای دستیابی بە حق حاکمیت ملی خود بودە، شاید دیگر با دستیازی بە ارزشهای دمکراسی غربی و حقوق بشر با احساس نوعی مصونیت از تباهی گردن بە یوغ شهروندی در حاکمیت ملی دیگری نهد.
شاید برای کسانی سخن گفتن از دیگری درونی بە ویژە در این سطح در یک حاکمیت دمکراتیک قابل هضم نباشد.
با نگاه بە آنچە کە فرهنگ ایرانی، زبان ایرانی(فارسی) و سرزمین ایرانی نامیدە میشود بە راحتی میتوان فهمید کە هر آنچە کە هست در یک معادلە دو مجهولی محصور شدە است.

یکی تخلیە ملتهای تحت اشغال از نشانەها و شاخصهای فرهنگی ملی و تقلیل جایگاە آنان بە مردمان محلی یا بومیان مناطق و فولکلوریزەکردن فرهنگهای آنان و دیگری بلعیدن این نشانەها و شاخصهای فرهنگی و باز تعریف آنها در گونەای فرهنگ برساختە بەنام فرهنگ ایرانی. یعنی خلع سیاسی از فرهنگ ملتها.
در اینجا [بودگی] دیگری بە عنوان هویت کوردستانی در دو بعد مشخص می‌باشد. یکی هر آنچە کە کوردی نیست و کوردستانی نیست یعنی تمام آنهایی کە تفاوتی جمعی از لحاظ شناسەهای هویتی با شباهتهای هویتی جمعی کوردی و کوردستانی دارند. و آن یکی یک دیگری دشمن هست کە موجودیت خودش را بر نبود هویتی و ملی کورد و کوردستان بنا نهادە است. این دیگری دشمن در این میان، ایران بە عنوان کشوری است کە یک بخشش بر سرزمینهای کوردستان بنا نهادە شدە و و ایرانیت بە عنوان فرهنگی کە محتوای خودش را با تخلیە محتوای فرهنگ کوردستان و دیگر ملتها تعبیە میکند. بدون شک در چنین رابطەای، دمکراسی تنها میتواند صورتی دیگر از فاشیزم باشد یا بە زبانی دیگر میشود گفت مرحلەای نوین با ابزاری مدرن برای امحای ملت بودگی و سقط کردن حق حاکمیت بە عنوان یک ضرورت ملی جهت ادامە حیات و مصونیت هست، کە ازقضا مورد اقبال عمومی جهانی هم هست و چنین اقبال عمومی جهانی از دمکراسی‌خواهی میتواند پشتوانەی بزرگی برای پیش بردن پروژەهای ایرانی از این دست باشد.