نویسنده: سیروان ڕێناس ۲
مترجم: شاهین کریمی
زمانی که بعنوان یک یهودی مورد حمله قرار می گیرید، الزم است بعنوان یک یهودی از خودت دفاع کنید … نه مثل یک آلمانی، نه مثل یک شهروند جهان یا یک مدافع حقوق بشر (هانا) آرنت ٣
جهت توضیحات اعداد بە پانوشتها مراجعه کنید.
در دورە کلاسیک زمانی کە هنوز ناسیونالیزم بەمثابه ایدولوژی مدرن بروز نکرده بود، مبنای تعریف ملتها و اتنیکها از خود و گفتمان غالب سیاسی و هویتی تا حدی نسبت بە شکل امروزی کە در دوران متاخر مدرن وجود دارد، متفاوت بود. بعد از تقسیم کوردستان از طرف کشورهای استعمارگر همسایە و استعمارگران غربی هویت کورد بودن کە به نظر میرسد به شیوە ای تاریخی دچار یک نوع سردرگمی بوده است، دچار بحران بسیار عمیقتر شده است، بە نحوی کە تا امروز هم نخبه فکری و سیاسی کورد نتوانستەاند که تعریفی درخور از کورد بودن ارائه دهند و بر آن اجماع داشته باشند. برای مثال یک کورد که در شرق کوردستان زندگی می کند دیدگاهش نسبت به خود چگونه است؟ چطور بایستی خود را تعریف کند؟ آیا کورد بودن و کوردستانی بودن تنها بر اساس هویت ملی خود استوار است یا مبنای آن یک کورد ایرانی است؟ یعنی ممکن است فرد حامل دو هویت باشد کە بدون آنکه به تناقض اساسی گرفتار آید؟ در مقایسه با بخشهای دیگر کوردستان، این سوال برای یک کورد برخاسته از شرق کوردستان پیچیدهتر است چرا که گفتمان ناسیونالیزم ایرانی پیچیده تر از گفتمان ناسیونالیزم ترکی و عربی است اگر چە انسان در تعریف هویت خودباید آزاد باشد ، برای نمونه این حق شهروند کورد است کە خود را بە عنوان کورد ایرانی یا کورد کوردستانی تعریف کند. سعی این نوشتە بر این است کە نشان دهد کە ایرانی بودن بە چه معنی است. برای چه هدفی ایجاد شده و حامل چه دلالت های سیاسی است. چرا کورد ایرانی نیست و همچنین چرا کورد نباید هویت “کورد ایرانی” را قبول کند.
برای جواب این سوال از روش تحلیل انتقادی گفتمان 4 تلاش خواهم کرد کە نشان دهم چطور فارس بودن از طریق تز ایرانیگری گفتمان هویتی ایرانی بودن را تولید کردە و خود را پشت آن پنهان کردە است. در روش تحلیل گفتمان هدف آن است کە بدانیم چطور یک کارگزار (اینجا فارس) سعی میکند برای تامین منافع خود در یک پروسه زبانی، کلمه، جمله و در نهایت یک گفتمان (ایرانی بودن) را ایجاد کند و خود را پشت آن مخفی نماید. در تمامی مدلهای ارتباطی فرادستی-فرودستی فاعل یا کارگزار تلاش میکند مستندات و استدلال هایی ارائه دهد که ادعای جهانی بودن 5 را داشتە باشد وخاص بودگی 5 خود را انکار کند یعنی هر گفتمانی که از طریق یک گروه تولید و ارائه شود، اما آن گروه سعی دارد که منافع و هویت خود را در بطن گفتمان جا بیندازد و خود را به مثابه موسس گفتمان مخفی نماید و گروههای دیگر را اقناع نماید که این گفتمان همگانی است که همه آن را تولید کردهایم و وسیله ای است که نفعش هم به همه میرسد. لازم است نوع و پروسه تولید گفتمان مخفی بماند چرا که گروههای دیگر باید آن را باور کنند. بنابراین هر گفتمان “سیاسی و هویتی، از طریق نظام معنایی” از طریق یک گروه فرادست ایجاد میشود و وظیفه اش این است که در پروسه زمانی خود را بعنوان مولد این گفتمان مخفی کرده و ادعای جهانشمول 6 بودن آن را بنماید 7.
یکی از مختصات اصلی گفتمان غالب این است که از گروه زیردست می خواهد که حتا اگر ظلمی را متحمل شد، لزومی ندارد که به نام خودش از آزادی و حقوق خود دفاع کند، بلکه برای رفع و رجوع مسئله لازم است به متن گفتمان غالب تمسک جوید و آنجا با هم راهی برای حل مسئله پیدا کنند برای مثال “سیاه پوستان” آمریکایی با شعار “زندگی سیاهان مهم “است 8 جنبشی را بر علیه کشتار سیاه پوستان (که از طرف “سفیدپوستان” انجام می شد) شروع کردهاند. سفید پوستان با استفاده از شعار “زندگی همه مهم است 9 از آنها میخواهند که خود را بعنوان سیاه پوست تعریف نکنند و تنها به مثابه شهروند یکسان خود را تجسم نمایند دقیقا فارسها از کوردها می خواهند که هویت خود که مشخصا کورد بودن آنهاست کنار بگذارند و بعنوان یک ایرانی حقوق خود را مطالبه کنند. این مکانیزم تحمیل در تمام انواع روابط فرادست-فرودست به یک شیوه عمل می کند. هانا آرنت به خوبی آن را دریافته بود، زمانی که گفت” زمانی که بعنوان یک یهودی مورد حمله قرار می گیرید، لازم است بعنوان یک یهودی از خودت دفاع کنید … نه مثل یک آلمانی، نه مثل یک شهروند جهان یا یک مدافع حقوق بشر” . زمانی که ملت فارس ، ملت کورد را در قالب کورد بودن به یک سوژه زیردست تبدیل کرده است، انسان کورد باید بعنوان کورد از خودش دفاع کند و سعی در آزادی و رهایی خود داشته باشد، نه بعنوان ایرانی، نه بعنوان مدافع حقوق بشر یا فعال انسانیت هم چنانکه پیشتر اشاره شد، هر گروهی که بخواهد حقیقت خود را بر گروه دیگری تحمیل کند، لازم است شعار خود را به مثابه یک حقیقت جهانشمول نشان دهد، مهم نیست این گروه چه کسی است و این حقیقت چیست. این منطق تحمیل خود بر “دیگران” است. این حقیقت در گفتمانهای متفاوت و برای تحمیل خود بعنوان یک حقیقت جهانشمول با اسامی و تعاریف گوناگون بروز خواهد کرد، مانند انسانیت (همه ما انسانیم)، دین (همه ما مسلمانیم 10 ، دموکراسیخواهی (خواستار دموکراسی هستیم) کمونیسم (همه ما بعنوان کارگر تحت استثمار هستیم)، لیبرالیسم (انسان به عنوان فرد مهم است و نباید تفاوتی بین افرادی که عضو جوامع متفاوت هستند وجود داشته باشد) مردسالاری (همه ما انسانیم چه زن و چه مرد)، ناسیونالیسم ایرانی (همه ما ایرانی هستیم) وغیره . این جهانشمولی در مقابل خاصگرایی میایستد و هدفش امحاء و تضعیف خصوصیات فرد است، که در واقع هویت اوست. دقیقا بعد از انکار هویت است که منافع این انسان و جامعهاش هم در معرض تهدید قرار خواهد گرفت واقعیت این است که در این پروسه، جهانشمولیای مطرح نیست، که ترکیبی ازهمە هویتها باشد یا دارای هویتی باشد که نسبت به تمامی آحاد بیطرف باشد (که اینها افسانه هاست و دور از حقیقت هویتی انسان)، بلکه جهانشمولیای مد نظر است که همان مختصات و هویت گروه غالب است که تحت عنوان و اسم دیگری بر گروههای زیر دست تحمیل میشود. ایده جهانشمولی هم همچنان که اشاره شد، بر این استراتژی استوار است که: همه ما مثل هم هستیم و دست از برجسته کردن تفاوتها و جدایی (حفظ ویژگیها و هویت )خودبردارد. (هویت ما را قبول کنید و به بخشی از ما تبدیل شوید بروز ناسیونالیسم ایرانی در این فرم جدید به اوایل تاسیس دولت مدرن در ایران بر میگردد. در دولت مدرن ایران- که از بقایای فروپاشی امپراتوری ماقبل مدرن بر آمده است– فارسها نیاز داشتند گفتمان ناسیونالیستی ایجاد کنند که رضایت ملتهای دیگر را بدست آورند برای این منظور هم کلمه “ایران” را به عنوان اسم رسمی دولت معرفی کردند. در ترکیه چون تورکها نتوانستند چنین گفتمانی را ایجاد کنند، تلاش کردند هویت کوردی را انکار کنند. در ایران غیر از کورد، تورک آذری، بلوچ، عرب و تورکمان هم هستند و فارسها که نیمی از جمعیت را تشکیل می دهند، به هیچ عنوان نمیتوانستند خود را در موقعیت غالب (همانند ترکیه) تثبیت کنند. به همین خاطر گفتمان خاصی را ایجاد کردند در همین راستا پروژه ناسیونالیسم دولتی در ایران برای کنترل کردن و تحریف هویت ملتهای دیگر به انکار وجود ملتهای دیگر متوسل نشد، بلکه بر اساس آنچه که خود مطلوب میدانست در “چهارچوب گفتمان ناسیونالیستی خود آن را” باز تعریف و تحریف کرد به نحوی که فارسها موقعیت برتر و بالاتر خود را حفظ کنند و روز به روز بیشتر این موقعیت برتر خود، از طریق اضمحلال ملتهای دیگر، را گسترش دهند.
گفتمان ناسیونالیسم ایرانی که محصول روشنفکران و نخبگان سیاسی فارس است، تز ایرانی بودن را آفرید که محور بودن قوم فارس در هویت این گفتمان سیاسی-.هویتی را پنهان سازد یعنی از دید آنها ایران “ملتی است که به طور تاریخی در یک پروسه “همزیستی تاریخی 11 ایجاد شده است. در این گفتمان زبان فارسی زبانی است که با رضایت به زبان ملی تبدیل شده و زبان هنر، ادبیات، علم و تمدن است. کورد، تورک آذری، بلوچ و عرب یک “قوم” ایرانی هستند که بخشی از این ملت هستند که ممکن است زبان خودشان را هم داشته باشند اما به دلیل قدرت زبان فارسی و ضعیف بودن زبانهای دیگر 12 خود با رضایت و در یک پروسه تاریخی به زبان فارسی به عنوان زبان رسمی اعتراف کرده اند محققین فارس در حوزه مطالعات هویت ایرانی 13 همه متفقالقولند که زبان فارسی یکی از پایه های اساسی ایرانی بودن است به همین خاطر است که در راستای حفظ اتحاد ایران، بر تحمیل زبان فارسی تاکید دارند. ضرورت اتحاد هم ما را به ستون دیگری از ایرانی بودن یعنی “حفظ تمامیت ارضی”ایران می رساند.
هم چنانکه اشاره شد در این گفتمان ایران بعنوان ایدهای برای پنهان کردن فارس استفاده می شود یعنی اگر اسم ایران فارسستان میبود [یا پرشیا]، فارسها نمی توانستند بدین گونه برتریخواهی خود را توسعه دهند.
ایرانی بودن اینجا یک ایده جهانشمول است که ویژگیهای فارس بودن را پنهان می سازد اگر چه محتوای ایرانی بودن فارسی است، ولی فرم گفتمان ایرانی است. ایران قالب و روکشی است برای توسعەی ویژگیهای هویتی و منافع فارس به اسم جهانشمولی بودن آن. وظیفه این جهانشمولی هم ایجاد هژمونی است، یعنی در واقع ایرانی بودن در ذات خود به معنای فارس بودن است. ایرانی بودن اعتراف به برتری ملی فارس بر ملتهای دیگر است )(کە فارسها آنها را قوم و قبیله می خوانند. بر همین استدلال، فارسها با فراغ میل خود را ایرانی میدانند، اما ملتهای زیر دست یا خود را ایرانی نمیدانند یا با شک و تزلزل تحت تاثیر این گفتمان بعنوان هویت ترکیبی خود را “کورد ایرانی”، “تورک ایرانی”، “بلوچ ایرانی” ، “عرب ایرانی” یا “تورکمان ایرانی” تعریف میکنند. اما فارسها هیچ گاه نمیگویند که من”فارس ایرانی” هستم آنها تعبیر یک ایرانی از خود دارند و هر دو هویت فارس بودن و ایرانی بودن نزد آنها به یک معنا است. بنابراین برای یک فرد فارس هرگز این پرسش مطرح نمی شود که آیا “یک فارس ایرانی” است یا تنها یک فارس است. برعکس برای یک کورد این سوال همیشە مطرح است که مشخص کند آیا من تنها یک کورد (و کوردستانی) هستم یا یک”کورد ایرانی” هستم. ازمنظر تئوری گفتمان معنای کلمات و مفاهیم ثابت ،ابدی وانتزاعی نیستند، بلکه در بستر قدرت و اقتدار معانی خود را مییابند. اگر کورد در ایران ملت بالادست میبود، آن وقت کورد ایرانی بودن خود را به نوعی تعریف میکرد که به معنای کورد بودن می بود. اما فارسها به شیوه ای تاریخی برتری خود را تحمیل کرده اند و معنای خود را به ایرانی بودن دادهاند. ایران کلمه و مفهومی است که فارس بار معنایی خود را بر آن بنا نهاده است. بر همین اعتبار ستونهای اصلی ایرانی بودن بر اساس محور بودن فارس و برتری فارس استوار است. برای مثال زبان فارسی از طرف بخشی از روشنفکران فارس/ایرانی به عنوان زبان رسمی و اصلی ایرانی بودن معرفی شده است. همچنین، ستون اصلی دیگر ایرانی بودن حفظ و تقدیس جغرافیای ایران بعنوان واحدی سیاسی- اخلاقی متحد است بنابراین انسان کورد نمیتواند مالک خاک و سرزمین کوردستان باشد اما همزمان خود را ایرانی بداند. ایرانی بودن یعنی تنها یک قدرت سیاسی یکپارچه که هویتش از اتنیسیته فارسی سرچشمه میگیرد. کورد نمی تواند دارای نیروی پیشمرگه و سپاه ملی خود باشد و همزمان خود را ایرانی به حساب آورد. کورد نمیتواند رابطه ملی خود با ملتها و دولتهای دیگر را داشته باشد و همزمان خود را ایرانی بپندارد. خلاصه کلام اینکه، کورد نمی تواند همزمان هم در سرزمین خود خودحاکمیت سیاسی ملی داشته باشد و هم خود را ایرانی بداند در حالی که کورد بودن هویتی است که ویژگیهای ملی را به جامعه کوردستان می بخشد: مثل جغرافیای کوردستان، تاریخ مشترک، فرهنگ، زبان و سنت، عادات و رفتار، از اینها مهمتر: تامل کورد نسبت به جهان، حس مشترک جمعی و همچنین سرنوشت مشترک است کوردستانی بودن هویت ملی است که براساس آن کورد بودن پا می گیرد. کورد بودن تنها داشتن خاستگاه از شرق کوردستان نیست، بلکه تمام کوردستان را در بر می گیرد ازاین منظر کوردستانی بودن تنها حق حاکمیت انسان و ملت کورد بر خودش به عنوان صاحب خاک و سرزمین کوردستان است. برای همین است که گفته می شود کورد ایرانی نیست، یکی از پایه های این استدلال سیاسی این است کە کوردستان نباید بخشی از خاک تحت کنترل فارس باشد. از اینجا به بعد تمام پایه های متزلزل ایرانی بودن برباد می رود. بدون فروپاشی داستان و روایت ایرانی بودن، کورد نمی تواند هویت ملی خود را فرموله کند. مرحله ابتدایی برای ایجاد گفتمان منسجم ملی، رهایی خود از روایت تحمیل شده گفتمان سیاسی- فکری ملتهای فرادست است. این استدلال برای بخشهای دیگر کوردستان هم صادق است. چرا که تعریفی از هویت کورد بعنوان “کورد ایرانی” که از طرف ایرانیها فرموله می شود (که بر اساس آن ایرانیها ادعا می کنند که”کوردها “اصیل ترین قوم ایران هستند ، و یاحتی عده ای ازکوردها خود میگویندکە خودمان را از هر ایرانی، ایرانی تر میدانیم ) حامل تناقض عمیقی است که امروز یا فردا دچار فروپاشی خواهدشد 14. برای درک تحمیل گفتمان ایرانی بودن، می توان چند سوال مختلف را برای فرد کورد و هم چنین ” فارسها مطرح کرد. برای مثال چطور است که کلمه ای معادل فارستبار ایرانی” .نداریم اما ما اصطلاح “کورد تبار ایرانی” داریم؟ چرا از فارسها نمی شنویم که مانند ما کوردها بگویند که “ما صاحب اصلی ایران هستیم و خودمان را از هر ایرانی ایرانی تر می دانیم”؟ چرا آنها به کوردها می گویند که شما “کوردها قدیمی ترین و اصیل ترین قوم ایران هستید” و صاحب اصلی تاریخ ایران شما هستید ولی ما کوردها نمیگوییم که شما فارسها صاحب قدیمی و اصیل این”میهن” هستید؟ اگر کورد صاحب ایران است چرا زبان کوردی در کل ایران رسمی نیست طوری که فارسها هم به کوردی تحصیل کنند ؟ (از این بگذریم که زبان کوردی در ایران یک زبان) ممنوع است.
چرا در دولت ایران واژگانی همچون آذربایجان، بلوچستان و کوردستان موجود است اما فارسستان وجود ندارد؟ 15 بر چه اساسی حوزه تحقیقی کوردشناسی16 وجود دارد، اما رشته فارسشناسی وجود ندارد در حالیکه ایران شناسی 17 به عنوان یک رشته و حوزه پژوهشی وجود دارد؟ چرا تاریخ ایران از کورش پارسی شروع می شود و تنها این مرحله از تاریخ است که مورد اقبال و توسعه قرار می گیرد و مثل دوران طلایی تاریخ نزد فارس/ایرانیها مطرح می شود؟ چرا تاریخ ایران از مادها شروع نمی شود (کە کوردها به نوعی خود را از نوادگان) آنها میدانند ؟ چرا بیرون از جغرافیای دولت ایران کورد وجود دارد، اما در خارج از ایران “کورد ایرانی” نداریم؟18
برای مثال، کوردهای شمال کوردستان (تحت اشغال ترکیه) نمیگویند ما کورد ایرانی هستیم. چرا گفتمان رسانه ای فارسها اصطلاح “کورد زبان” را تنها برای کورد شرق کوردستان استفاده می کنند . برای مثال منظور رسانه های فارس از “کورد زبان” کورد غرب کوردستان یا شمال کوردستان نیست چرا به کوردستان “مناطق کوردنشین” را اطلاق می کنند 19 ولی خاک خود را “مناطق فارسنشین” نام نمی برند. چرا جدایی طلبی) (استقلالطلبی میان ،کوردها، بلوچها تورکهای آذری ،عربها، تورکمنها وجود دارد، اما در میان فارس هایی جریان جدایی طلبی وجود ندارد؟ چرا فارس جدایی طلب نداریم؟ آیا تا به حال کسی یک نفر فارس را دیده است که بگوید ما دوست داریم از ایران جدا شویم؟ چرا اگر چه هیچ ملتی دوست ندارد خاک و میهن خود را تقسیم و یا تجزیه کند، اما کورد دوست دارند ایران تقسیم و یا تجزیه شود؟ 20 یعنی چرا کورد خود را صاحب ایران نمی داند؟ چطور است که نیروی پیشمرگه نزد کورد به مثابه یک نیروی مقاومت دیده میشود اما نزد ایرانیها به چشم یک نیروی تروریست به آن نگاه می کنند؟ بر همین اعتبار، چطوراست که ارتش ملی ایران نزد کورد به چشم یک نیروی اشغالگر و تروریست به آن نگاه میشود اما پیشمرگه همانند یک نیروی ملی کوردستان دیده می شود و مفهومش برای کورد تقدس دارد؟ چطور است فرزندان و رهبران کورد که به دست ایرانیها کشته می شوند نزد آنها تروریست هستند و نزد ما شهید و جان فدای کوردستانند؟ اگر چه هم چنان که در ابتدا اشاره کردم، انسان کورد در مقام حق، این حق را دارد که خود را آنچنان که میخواهد تعریف کند. اما تمام کوردهایی که خود را به عنوان کورد ایرانی تعریف می کنند لازم است از پروسه ایجاد گفتمان غالب ایرانی بودن مطلع باشند و بتوانند جواب پرسشهایی را بدهند که مطرح شد .همچین لازم است تبعات سیاسی این نوع تعریف (کورد ایرانی) را در نظر بگیرند آیاکورد ملت است یا هم چنان که فارسها می گویند، قوم و قبیله، یا اتنیک است ؟ اگر کورد ملت است پس ایران چیست؟ آیا کورد می تواندملت باشد و هم زمان متعلق به یک ملت دیگر باشد؟ گفتمان “کورد ایرانی” چطور می تواند خود را از این تناقضات نجات دهد، بطوری که از یک طرف گفتمان کورد بودن/ کوردستانی بودن فکر می کند که کورد ملت است و کوردستان میهن کوردها است، و از طرف دیگر گفتمان ایرانی بودن بر اساس انکار کورد به عنوان ملت و کوردستان به عنوان میهن کورد شکل گرفته است (بدیهی است که کورد را به عنوان قوم ایرانی انکار نمیکند) فهم این امر مهم است که انسان کورد بداند که نهایت هدف گفتمان ایرانیت انکار کورد به عنوان یک ملت، انکار کوردستان به عنوان ملک جمعی کوردها، و انکار حق حاکمیت کورد بر خودشان در سرزمین تاریخیشان است در این بین، طیفی سیاسی هست که اگر چه خود را کورد و کوردستانی میپندارد، اما فکر میکند که در بازی سیاسی با فارسها لازم است کورد بگوید “کورد ایرانی” هستم تا که بتواند هدف سیاسی اش که ایران فدرال است را متحقق سازد و استراتژی سیاسی خود را پنهان سازد. مشخص است که هدف این مقاله این نیست که توضیح دهد چرا استقلال یک هدف باشد نه فدراسیون، اما اگر فرض کنیم که نخبه سیاسی کورد به دنبال راه حل فدرالی یا کنفدرالی باشد، این دو مکانیزم و مدل راهحلی ربطی به هویت کورد ندارند، هویت ملی چیزی نیست که مصالحه سیاسی بر روی آن انجام گیرد، بله در سیاست مصالحه بر روی منافع غیراستراتژیک خواهد بود. بنابراین اگرچه من بر این باورم که تنها باید استقلال هدف جنبش رهایی بخش ،کوردستان باشد نه تنها طیف استقلالطلب بلکه طیف های فدرالخواه و کنفدرال خواه هم باید آشکارا خواست رسمیت شناختن کورد بعنوان یک”ملت “متمایز را داشته باشند. چرا که مهم است که بدانیم که فدرالسیون و کنفدرااسیون از دید هواداران این مدلها هم راه حل سیاسی هستند نه مدلی برای تعین هویت ملی کورد.
پانوشتها
1 این مقاله ترجمه ای است از مقاله “ڕامانێک لەسەر دژیەکیی ناسنامەی کوردستانی و ئێرانی” (ڕێناس، سیروان۲۰۲۰ ) در ( وبسایت وێژمانwww.wejman.net) منتشر شده است . در ترجمه فارسی این مقاله تغییرات کوچکی از طرف نویسنده در مقایسه با نسخه اصلی کوردی آن اعمال شده است.
2 سیروان ڕێناس درزمان انشاء این مقاله در دانشگاه ایالت میزوری دانشجوی کارشناسی ارشد در رشتە علوم سیاسی ( گرایش مطالعات جهانی بود. او اکنون) دانشجوی دکترای علوم سیاسی در گرایش نظریه سیاسی در دانشگاه پنسیلوانیا است.
3 “If one is attacked as a Jew, one must defend oneself as a Jew. Not as a German, not as a world citizen, not as an upholder of the Rights of Man.” https://www.philosophersmag.com/opinion/187-the-urgent-relevance-of-hannah-arendt
4 Critical Discourse Analysis
5 Particularity
6 Universal
7 در روش تحلیل انتقادی گفتمان(critical discourse analysis) هدف آن است که روشن نماییم که چطور فاعل در پروسه زمانی، خود را پنهان می سازد. برای مثال، اگر یک فرد فارس در زیر فشار بخواهد به به چیوه ای منطقی به این معترف شود که بر کورد ظلم رفته است، از این جمله استفاده می کند: “من قبول دارم که به شما کوردها ظلم شده است(اینجا متکلم فارس (که مرتبط با گفتمان ناسیونالیسم ایرانی است) از ترکیب فعل مجهول (passive verb) استفاده میکند که اعتراف به این نمیکند که فارس حقوق کورد را نقض کرده است. یعنی نمیگوید “که من قبول دارم ما فارسها به شما کوردها ظلم کردهایم.” به این ترتیب اگرچه مشخص است که حقوق و آزادی کورد نقض شده است، اما مشخص نیست که چه کسی این حقوق را نقض کرده است. آنچنان که مشخص است، فاعل بطور دائم در بازی زمانی و سیستم معنایی(گفتمان) خود را پنهان می سازد. برای مطالعات بیشتر در مورد روش مورد اشاره و تحلیل انتقادی گفتمان :مراجعه کنید به Fairclough, Norman. 1995. Critical Discourse Analysis: New York: Longman, 1995
8 Black Lives Matter
9 All Lives Matter
10 برای مطالعه یک کتاب مفید در این زمینه به اثر (کوردانی سەرگەردان و برا موسوڵمانەکانیان کوردهای سرگردان و برادران مسلمانشان) اثر جمال نهبەز( ۲۰۰٥ ) به زبان کوردی مراجعه شود.
11 این یکی از محورهای اصلی این گفتمان است که روشنفکران فارس/ایرانی جهت برساختن هویت ایرانی درپی تفسیر خود از تاریخ، جعل آن، و ترویج آن از طریق دولت و ایدولوژی رسمی دولتی و همچنین مکانیزم های خارج از حوزه دولت نیز بوده اند.
12 همزمان فارسها این فرضیه را ترویج داده اند که به جز زبان فارسی، بقیه “زبان ها” زبان نیستند، بلکه لهجه و گویش هستند. اما بعد ازیک قرن، این اواخر، در این دفاع و ترویج از این فرضیه دچار چالش شده اند. برخی از محققان آنها کم کم درحال عقب نشینی از این تز گویش و لهچه بودن زبان کوردی و زبان دیگر ملت ها هستند
13 البته در اینجا لازم است اشاره شود که ایرانی بودن هویت نیست، بلکه هویت جعلی است. در این معنا، هویت ایرانی ( “بودن نقش ایدولوژی را بازی می کند که وظیفه اش تولید “آگاهی کاذبfalse consciousness) است. برای استدلال مشابه رجوع شود به رستمی، مەسعود (۲۰۲۰) .پروبلماتیک مبارزه؛ خوانش فرا ایدولوژی.
14 اشاره ها در فضای عمومی مجازی کوردستان و ایران به ما می گویند که این گفتمان میاننسل ها جدید ضعیف بوده و بحث بر سر تناقض این دو گفتمان هویتی و سیاسی در بطن کلیه مناقشههای سیاسی و اجتماعی دیده می شود.
15 حتا گفتمان ناسیونالیسم ایرانی برای هر ملت زیردستی در “ایران” استانی را مشخص کرده است که هویت ملتها را تا سطح “قوم” و یک هویت محلی تنزل دهد. با نگاهی به اسم استانها مشخص می شود که دوباره استان کوردستان بلوچستان و آذربایجان وجود دارند، اما به اسم استان فارس که می رسد نام استان “فارس” استان است نه فارسستان در واقع، فارسها چارچوب مرزهای دولتی ایران را به شیوه ای نامشروع سرزمین خود می دانند.
16 Kurdology یا Kurdish Studies
17 Iranistics, Iranology یا Iranian Studies
18 فارسها برای تعمیق چیرگی تاریخی خود تلاش میکنند که بگویند کورد هر جا باشند ایرانی هستند و فعالانه از طرف دیگر مخالف استقلال کوردستان در بخشهای دیگر نیز هستند. فراتر از این دارای یک جریان فکری قدیمی هستند که می گوید کورد نه تنها در ایران دارای حق استقلال نیست، بلکه اگر کورد در بخش دیگری هم به استقلال برسد، باز هم ایرانی است. میشود جواد طباطبایی را بعنوان نماینده و فرد برجسته این گفتمان فکری شووینیستی در نظر بگیریم که معتقد است “ایران” یک ایده و تئوری (ایرانشهری) است که کورد، بلوچ، عرب، و تورک و بسیاری ملتها ی دیگر را در بر می گیرد. او بر این باور است که این ملتها دارای “عقلانیت ایرانی” هستند و حتا اگر از نظر سیاسی مستقل شوند باز هم به ایده ایرانی تعلق دارند. تناقض طباطبایی و طرفداران این جریان فکری- سیاسی در این است که همزمان که از عقلانیت ایرانی و ایده ایرانشهری حرف می زنند، خودشان به طور ضمنی اعتراف میکنند که اساس و بنیاد این تز به ،اساس قدرت طلبی سلطهجویی، و توسعه طلبی است چرا که اگر چنین نبود آنها باید حق استقلال ملل تحت اشغال ایران را به رسمیت میشناختند. اساس استدلال من در این جا این است که اگر کوردها، برای مثال، دارای عقلانیت ایرانی هستند چرا باید طباطبایی و طرفداران ایرانشهری نگران استقلال کوردستان باشند. مگر نه اینکه کوردها، از باور آنها، بعد از استقلال نیز همان عقلانیت ایرانی را دنبال خواهند کرد. بدین ترتیب آشکار می شود که که هدف آنها سلطهجویی و توسعهطلبی است نه ترویج یک ایده خاص. در بهترین حالت، سلطهجویی و اشغالگری بخش اصلی از آن ایده و عقلانیت است برای مطالعه بیشتر به مراجعه کنید .http://iranshahri.com/ همچنین برای یک مقاله انتقادی درباره اندیشه سیاسی طباطبایی نگاه کنید به(جلال ۱۳۹٥) تأملی بر نظریه انحطاط و زوال اندیشه در ایران. مجله بیروهزر
19 احتراز از کلمه کوردستان در گفتمان ایرانی و استفاده از اصطلاح “مناطق کوردنشین” برای این هدف است که بگویند کوردستان یک میهن نیست، بلکه تنها یک میهن وجود دارد و آنهم ایران است. از این منظر می شود در این “میهن ایران در جایی کورد مقیم باشند و در جای دیگری تورک آذری، عرب، فارس، تورکمان یا بلوچ.بنابراین کوردستان میهن و زادگاه کورد نیست، بلکه منطقه ای است که فعلا کوردها در آنجا مستقر هستند. دلالت و تبعات سیاسی این کاربرد واژگانی هم این است که می شود مردمان دیگر هم آنجا اسکان داده شوند (توجیه تغییر دموگرافی در آینده). معنای مهمتر آن است که کوردستان یک واحد ملی نیست، یعنی نه تنها نباید مستقل شود، بلکه مدل خودموختاری یا فدرالی کوردستان هم نباید بر اساس واحد سیاسی- .جغرافیایی باشد.یعنی انکار حق مالکیت کورد بر خاکی که به درازای تاریخی کهن بر روی آن زیسته است.
20 منظور آن نیست که همه کوردها مایل هستند ایران تقسیم شود، بلکه منظور مقایسه دیدگاه کوردهاست با فارسها نسبت به میهن “کوردستان” و “ایران”، گرنه فارس/ایرانیها تا امروز هم این حق را از کورد سلب کرده اند که در شرایطی آزاد، آزادانه هویت خود را تعریف کند.
21 .نه تنها از منظر کوردها بلکه در ادبیات علوم انسانی ملت بودگی کورد به عنوان یه ملت بی دولت امری معمول است :برای یک نمونه بحث نظری ار این باره نگاه کنید به Montserrat Guibernau, Nations Without States: Political Communities in the Global Age, 25 Mich.
J. Int’l L. 1251 (2004).
- بەشداری سەرژمێری نەکەن تاماددەی ١٤٠ جێ بەجێ نەکرێت - 11/17/2024
- هەڵبژاردنه پووچەڵەکەی باشوور - 10/26/2024
- ئاغاشڕەی ئیناخی کێ بوو؟ - 10/20/2024