این جمله شاید رساترین پیامی باشد که از سکوت مردم ایرانیِ خزیده در پایتخت در قالب ایرانیان روشن فکر، میهن پرست، وفادار به حکومت و … به گوش مردم کُرد می رسد. ندای صادره از ایرانیانِ مختلف الفکر/الحزب، مشترک پیامی دارد به فرسودگیِ تاریخِ ایران مجهول و مجعول: حکومت از آنِ ماست.
سکوتِ عملیِ مردمِ تهران و کلان شهرهای دیگر که قویاً به ریشه ی کذایی آریایی/ایرانیِ خود مفتخرند، چراغ سبز بزرگی به حکومت برای سرکوب و قتل عام مردم کُرد است. مردمان آریایی، حکومتداری را جز برای خود نمی پسندند از اینروست که ما را در حد مرزداران غیور چونان پرچین باغ های خوش آب و هوای خود می دانند. آنان ما را همچون محافظ و نگاهبان میراث پدری شان می نگرند. ایرانیان/آریایی هایی که توهم کوروش کبیر را باور کرده اند در انتظار منجی خود، عزلت گزینی را اختیار کرده و رمه بودن را پذیرفته اند. فعالیت های مدنی نابخردانه ی مبتذلِ صادره از مغز متفکر ایرانیان که سالهاست جز لودگی و هرزگی، محصولی نداشته، سوپاپ اطمینان رژیم برای تداوم شده که هرگز در مناطق کُردستان قوت نداشته است.
ما به رویارویی معتقدیم و گذار ما از احزاب منفعل کُرد، مهر تائیدی بر این مدعاست. ما از #پیرانشهر تا #جوانرود به تسخیر و برکندن ریشه ی نهادهای حکومتی معتقدیم. اینگونه به نظر می رسد که کار ما بعنوان «کُرد متعین شده ی طاغی» بس دشوار و طولانی خواهد بود، از رهایی خود از بندِ هر آنچه در دایره ی حکومت ایرانی قرار دارد تا رهایی «مردم مظلوم آریایی» چه در تهران و چه در سایر نقاط ایران بر عهده ماست!
مفاهیم، راه را روشن کرده است. تقابل و تمایز کُرد با ایرانی ها به روشنی در نحوه ی عملکردِ جوانانِ کردستان پیداست. ما «دیگریِ» خود را یافته ایم و اکنون درصدد سنگربندی خیابانی و ذهنی در مقابل وی به تکاپوی عملی رسیده ایم. هویت ما در حال عینیت یافتگی است. سالها زمان سپری شد تا ما بفهمیم نباید سرباز دیگران باشیم. «ما»ی استقلال طلب، تجزیه طلب دیگران شدیم و اگرچه باشیم، این حق ماست اما حقیقت مبارزاتی ما، رهایی هر انسان از یوغ بندگی سلطه است. ما عشق و آزادی را در کوچه و خیابان جست و جو می کنیم نه در لابه لای آغوش بی معنیِ دیگران با شکلات های مسموم به لمپنیسم!
تفاوت ما با شما بسیار است. این خودآگاهی هرچند در ابتدای مفهوم سازی است اما درناخودآگاه ما قدمتی بسیار طولانی دارد. ما با جنگ زاده شده ایم و نباید مرسیه خوان مرگ برادران و خواهرانمان باشیم. اکنون که وقت آزادی و رهایی به معنای کامل در چنبره ی ماست، روا نیست این رهایی را به سادگی از دست بدهیم. ما در خیابان، آزادی را دیدیم. روبه رو شدن با هیکل حکومت ایرانی چه در قالب نظام ولایت فقیه و چه در هر قالب دیگری، حس و حال آزادی و رهایی را به ما القا کرد.
اکنون این مائیم که بایستی بگوییم:
حکومت از آنِ ماست
قوم کُرد همیشه بزرگترین اشتباهات و تاوان های تاریخ را به نام خود رقم زده است. احساسات در درون ما به وفور غلیان می کند و این سرآغاز کُنشی است که ما سالهاست از آن بعنوان «شورش نابخردانه» یاد می کنیم. اعمال ما بسیار وابسته به لحظه و احساسات است. ما حوصله ی درنگ و فلسفیدن نداریم. تفکر، ما را بسیار می رنجاند از اینرو ما همیشه عملگرا و «سرباز دیگرانی» بوده ایم که در تئوری با آن در تضادیم.
از دست دادن جوانان و سوگواری صدها نفر در جوانرود، مهاباد، پیرانشهر، کامیاران و دیگر شهرهای کردستان از طرفی بس سنگین و ناخوشایند است و از طرفی دیگر به ما چنین می آموزد که نباید اینچنین عمل می کردیم. نباید کاسه داغتر از تهران به مثابه یِ کانون اشاعه ی ایرانیت میشدیم. ما اکنون به بهای گزافی دریافتیم که آزادی جز با هجوم به پایه های حکومت ایرانی میسر نخواهد شد. ما نیازمند شعارهای مبتذلانه ی از کردستان تا تهران/جانم فدای ایران نیستیم. ما فهمیدیم که انقلاب در فضای مجازی با واقعیت بسیار متفاوت است. فهمیدیم حتی برای حکومت ایرانی، خائنین بسیار بی ارزشند و همچون چماقدارانی بی مخ از آنان سواستفاده می شود. فهمیدیم اولویت اصلی ما، هُشیار کردن کُردها و گذار از احساس به تفکر و سپس عمل است. ما هنوز گرفتار جوشش و حس و حال انقلاب گونه هستیم. امید است فاجعه ی امسال، راه را برای عبور از هیجان به سوی تفکر، هموارتر کند.
در حالیکه مفعولان جامعه مدنی در پشت موبایل های خود سنگر گرفته بودند و با کنار زدن روسری، آغوش های بی معنی، شکلات خوری و عمامه پرانی در حال اشاعه ی پوچی و لودگی بودند، و دیگر اکراد هیجان زده، مردم را به حضور در خیابان بدون هیچ برنامه ای، دعوت می کردند؛ این جوانانِ ما بودند که در کف خیابان به استقبال گلوله های کاتیوشا می رفتند. اشتباه نه در این استقبال، بل در جان باختگی و جان بازی در راه ایرانیت بود. ما برای چه می جنگیدیم؟
ما یک بار دیگر هیجانی شدیم و هنگامی که برایمان کف و هورا می کشیدند، پیشمرگه وار دل به نابودی جسم و جان خود زدیم.
ما باری دیگر اسیر تشویق های موزیانه ی غیر کُرد شدیم. ما یک بار دیگر، گلادیاتورِ ابلهان و فاحشگان سیاست شدیم. ما پیشمرگانی شدیم که جز کشته شدن، تقدیری برای خود نمیبینیم. ما برای همه، خون داده ایم بجز خود!
ما بایستی به اخلاق و کردار خود، صورتی عینی از سیاست کُردی ببخشیم زیرا اکنون به شدت فقدان نیت مندی و قصد سیاسی در ما به چشم می خورد. ما فاقد نظریه مختص به خود و مفهوم سازی هستیم به همین علت همیشه هیجانی عمل کرده ایم و هیج دستاوردی برای کُرد در حالت کل نداشته ایم. کار اصلی ما گذار از احساسات به تفکر است. ما برای چه و که می جنگیم؟
عد از سال ها و بویژه در این 4 ماه گذشته، چیزی جز سردرد و لب به فحاشی گشودن در این آشفته بازار تحلیل و تفسیر دنیای سیاست از اروپا و امریکا گرفته تا ایران، نصیب «ما» نمی شود. چرا سخنان چامسکی و ژیژک با سخنان فوکو و تئوریسین های ولایت مطلقه فقیه در یک راستا است؟ نکند جبهه ای در مقابل اراده مای کُرد وجود دارد تا که نتوانیم همچون مسیح، ظهوری دوباره داشته باشیم؟!
ما اینگونه ارضا می شویم: در خیال خود انسانی مبارز هستیم که کسی حرف ما را نمی شنود. در فضای مجازی بارها و بارها انقلاب کرده ایم و ائتلاف ساخته ایم اما در واقعیت هنوز در حال گذار از سختی های دانلود یک فیلتر شکنیم. این ما، مردم هستیم که فاقد هرگونه درک و استدلالِ سیاسانه و مختص به خود می باشیم. مای مردم، همیشه متحیرانه به لبان مفسرین داخل و خارج و صادراتی و وارداتی می نگریم و همچون طوطی به تکرار سخنان آنان می پردازیم. به راستی اگر تحلیل شبکه های K24، کُردسات، رووداو، ایران اینترنشنال، صدای امریکا، بی بی سی و… را از ما بگیرند آیا باز می توانیم همچون بلبل به تحلیل کردارها و سخنان دیگران و خودی ها بپردازیم و راه را برای چگونه عمل کردن خود به عنوان یک کُرد در آینده بنمایانیم؟ بعد از گذار مردم از احزاب منفعل منصوب به کُرد، روا است اگر از رسانه های مزدور منصوب به کُرد نیز گذار کنیم.
ما دوباره به دیگران اجازه دادیم که برای ما تحلیل بسازند.
مغز یک کُرد متاسفانه همچون دیگر اقوام موجود ایران فعلی، در انحصار کامل شبکه ها و رسانه های به ظاهر اپوزیسیون است. آنان در ظاهر در جبهه ی مقابل حکومت قرار دارند اما در باطن آن چیزی را ترویج می کنند که ظاهرا با آن مخالفند. همه آنان از وحدانیت پوشالی ایران می گویند، از چیزی که وجود ندارد و در عین حال دم از دموکراسی می زنند. چگونه است که راه برای دموکراسی همیشه در سخن باز است اما برای اینکه مای کُرد خواهان استقلالیم همیشه راه مسدود بوده و راه زندان برای ما گشوده است؟!
این دموکراسی سلطنت وارانه چه در هیکل ولایت وقیح و چه در هیکل پهلوی ها، چیزی جز تعفن و تباهی به بار نیاورده است. مشکل ما در ایرانیت است نه در حکومت های سلطنتی و ولایت مدارانه!
ایرانیت آن چیزی است که نه صرفا در قامت قوم فارس بل در تمامی رسومات و مناسکی است که به ایرانی بودن منتهی می شود. ما از سخن وری و سیاست ورزی گرفته تا نوع پوشش و خورد و خوراک را باید در میانه ی حرکات و سکنات آنان جست و جو کنیم.
چگونه است که برای هر چیزی پسوند «ایرانی» وجود دارد؟!
از لباس و خوراک گرفته تا آداب و رسوم کهن باستانی و تولید آفتابه برای مستراح؟
چگونه است که هیچ مسیری وجود ندارد که یک ایرانی در آن پا ننهاده باشد؟
چگونه است که این پسوند ایرانی در تمامی مراحل زندگی یک غیر آریایی/ایرانی نیز به چشم می خورد؟ از عرب ایرانی گرفته تا بلوچ ایرانی!
ما با ایرانیت در جنگیم. ما با آنچه که دیزرائیلی و امثالهم به آن چنگ می زدند تا که شاید اراده ی مردم کُرد را به خاک بمالند در جنگیم. ما باید راه را برای ظهور دوباره ایرانیت در هر قامت و هیکلی مسدود کنیم و برای یکبار هم که شده مسیر زندگی را از طریق اتفاق کُردی به جهانیان بشناسانیم. یک زندگی که در هه لپه رکی کُردی تبلور دارد. یک زندگی که غمناک بودن آن را با رقص و شادی به پایان می بریم. یک زندگی که در آن عدالت آستیاگ را ببینیم و در جنگ با خائنین، بابک وار به میدان بیاییم. این سیاست، فرهنگ و تاریخ ماست.
- نقدی بر سوسیالیزم دموکراتیک قاسملو - 02/18/2025
- از ماد کوچک تا آذربایجان - 02/18/2025
- آیا تاریخ عدالت دارد؟ - 02/17/2025