ما با ایرانیت در جنگیم

د. هێرش قادری

بعد از سال ها و بویژه در این 4 ماه گذشته، چیزی جز سردرد و لب به فحاشی گشودن در این آشفته بازار تحلیل و تفسیر دنیای سیاست از اروپا و امریکا گرفته تا ایران، نصیب «ما» نمی شود. چرا سخنان چامسکی و ژیژک با سخنان فوکو و تئوریسین های ولایت مطلقه فقیه در یک راستا است؟ نکند جبهه ای در مقابل اراده مای کُرد وجود دارد تا که نتوانیم همچون مسیح، ظهوری دوباره داشته باشیم؟!
ما اینگونه ارضا می شویم: در خیال خود انسانی مبارز هستیم که کسی حرف ما را نمی شنود. در فضای مجازی بارها و بارها انقلاب کرده ایم و ائتلاف ساخته ایم اما در واقعیت هنوز در حال گذار از سختی های دانلود یک فیلتر شکنیم. این ما، مردم هستیم که فاقد هرگونه درک و استدلالِ سیاسانه و مختص به خود می باشیم. مای مردم، همیشه متحیرانه به لبان مفسرین داخل و خارج و صادراتی و وارداتی می نگریم و همچون طوطی به تکرار سخنان آنان می پردازیم. به راستی اگر تحلیل شبکه های K24، کُردسات، رووداو، ایران اینترنشنال، صدای امریکا، بی بی سی و… را از ما بگیرند آیا باز می توانیم همچون بلبل به تحلیل کردارها و سخنان دیگران و خودی ها بپردازیم و راه را برای چگونه عمل کردن خود به عنوان یک کُرد در آینده بنمایانیم؟ بعد از گذار مردم از احزاب منفعل منصوب به کُرد، روا است اگر از رسانه های مزدور منصوب به کُرد نیز گذار کنیم.
ما دوباره به دیگران اجازه دادیم که برای ما تحلیل بسازند.
مغز یک کُرد متاسفانه همچون دیگر اقوام موجود ایران فعلی، در انحصار کامل شبکه ها و رسانه های به ظاهر اپوزیسیون است. آنان در ظاهر در جبهه ی مقابل حکومت قرار دارند اما در باطن آن چیزی را ترویج می کنند که ظاهرا با آن مخالفند. همه آنان از وحدانیت پوشالی ایران می گویند، از چیزی که وجود ندارد و در عین حال دم از دموکراسی می زنند. چگونه است که راه برای دموکراسی همیشه در سخن باز است اما برای اینکه مای کُرد خواهان استقلالیم همیشه راه مسدود بوده و راه زندان برای ما گشوده است؟!
این دموکراسی سلطنت وارانه چه در هیکل ولایت وقیح و چه در هیکل پهلوی ها، چیزی جز تعفن و تباهی به بار نیاورده است. مشکل ما در ایرانیت است نه در حکومت های سلطنتی و ولایت مدارانه!
ایرانیت آن چیزی است که نه صرفا در قامت قوم فارس بل در تمامی رسومات و مناسکی است که به ایرانی بودن منتهی می شود. ما از سخن وری و سیاست ورزی گرفته تا نوع پوشش و خورد و خوراک را باید در میانه ی حرکات و سکنات آنان جست و جو کنیم.
چگونه است که برای هر چیزی پسوند «ایرانی» وجود دارد؟!
از لباس و خوراک گرفته تا آداب و رسوم کهن باستانی و تولید آفتابه برای مستراح؟
چگونه است که هیچ مسیری وجود ندارد که یک ایرانی در آن پا ننهاده باشد؟
چگونه است که این پسوند ایرانی در تمامی مراحل زندگی یک غیر آریایی/ایرانی نیز به چشم می خورد؟ از عرب ایرانی گرفته تا بلوچ ایرانی!
ما با ایرانیت در جنگیم. ما با آنچه که دیزرائیلی و امثالهم به آن چنگ می زدند تا که شاید اراده ی مردم کُرد را به خاک بمالند در جنگیم. ما باید راه را برای ظهور دوباره ایرانیت در هر قامت و هیکلی مسدود کنیم و برای یکبار هم که شده مسیر زندگی را از طریق اتفاق کُردی به جهانیان بشناسانیم. یک زندگی که در هه لپه رکی کُردی تبلور دارد. یک زندگی که غمناک بودن آن را با رقص و شادی به پایان می بریم. یک زندگی که در آن عدالت آستیاگ را ببینیم و در جنگ با خائنین، بابک وار به میدان بیاییم. این سیاست، فرهنگ و تاریخ ماست.