آخرالزمان و ظهور دوباره ی دجال/میترا


«داستان حماسی قوم ارمنی روایت می کند که چگونه گردی (احتمالا کُردی= قادری) مهرک نام، به کمک کلاغی به غاری هدایت شد. اکنون او محبوس در آن جایگاه، چرخ سرنوشت در دست، در انتظار پایان زمان است…» (راسل، دهباشی، ۱۳۸۸، ۷۷۶) در برخی دیگر از اساطیر ارمنی: «یک پهلوان افسانه ای به نام مهر وجود دارد که می گویند هنوز با اسب خود در غاری به نام «زيمپ زمیپس» دربند است. او در آنجا چرخ تقدیر را تغییر می دهد و سپس در پایانِ جهان، ظهور خواهد کرد» (بویل، کلوسکا، همان، ۸۹) در روایت دیگری: مهر، جوان غول پیکری است که در پی انتقام از دشمنان پدرش است. بر سر قبر پدر و مادرش راه چاره را می جوید که هر دوی آنها، راهِ وان که در آنجا غاری درون صخره است را به او نشان می دهند و مهر با کره اسب خود (کورکیک جلالین) که کلاغ سیاهی آنرا هدایت می کند، وارد غار سنگی می شود، آنگاه تخته سنگ به هم می آید و مهر و اسبش زندانی می شوند… چرخ کیهانی در برابر چشمان او… وقتی این چرخ از حرکت بایستد، مهر سوار بر اسب، از گور سنگی خود خارج و جهان قدیم به پایان خواهد رسید، سلطنت مهر با عدالت، شروع می شود» (بویل، دهباشی، ۱۳۸۸: ۹۰) پدر و مادرِ مهر، هر دو، وی را به رفتن به غارِ سنگی رهنمون می کنند – مهر از سرزمین خود، آواره و طرد شده است – اما مهر امتناع می ورزد و از پدر، درخواست ملک مصر و از مادر، درخواست ملک تهران را می کند که آنها (پدر و مادر مهر) با ملقب کردن او به قابیل بی مرگ، می گویند جایی در روی زمین نداری به غار سنگی برو… (بویل، همان، ۹۴).
موسی خورنی می نویسد: «پیر زنان حکایت می کنند که او (مهر) در غاری زندانی است – مهر – به غل و زنجیر بسته شده… دو سگ زنجیرها را می جَوند و او می کوشد که بگریزد و به عمر جهان پایان دهد، اما با صدای چکش آهنگران، زنجیرها محکم تر می شوند…» (خورنی به نقل از بویل، همان، ۱۰۰) میترا در غار، اسیر است و چرخ گردون را می چرخاند. چرخ گردون/تاریخ توسط میترا می گردد، اما خودِ میترا، بیرون از گردونه ی تاریخ است. این همان چیزی است که در مقدمه اشاره کردم که «کُرد حوزه ی نااندیشیده یِ تاریخِ اندیشیده است. کُرد نه مُهره ی بازیِ تاریخ، بلکه قواعد ناپیدای بازیِ تاریخ است که خود، در درون بازیِ تاریخ نیست». همان چیزی که در مبانی نظری اشاره کردم. «کُرد امر واقعی است که وجود ندارد اما هستی عقل ایرانی/تاریخی براساس نفی آن شکل گرفته است» سلطنت عادلانه ی مهر در آخرالزمان همان بازگشت قرارداد/میترا، به جای حق الهی شاهان و فیلسوف شاه است، نمونه ی آن، جدال دموکراسی کُرد با حق الهی داعش، جمهوری اسلامی و ترکیه ی عثمانی است. چون در تاریخ با توجه به حاکم بودنِ عدالت طبقاتی و فرهنگ معنوی، امکان نقش آفرینی کُرد با فرهنگ زمینی و عدالت برابری نبود، تنها در آخرالزمان و با زوال متافیزیک که توجیهی برای نابرابری بوده است، امکان ظهور دوباره ی کُرد فراهم خواهد شد.
ظهور میترا که در اساطیر ایرانی/تاریخی همان ظهورِ دجال، شیطان و ضحاک می باشد، نزدیک است:
«در زمان متأخرتر، ایرانیان دریای خزر را چیچست نامیدند و نوعی باور خُشنومی هم وجود دارد، مبنی بر اینکه اجتماع نهانیِ دیگری از تشرف یافتگان هست که در عمق آب های خزر (چئچست) جای دارد. سالی یک بار، کوه دماوند و دریای خزر گشوده می شوند و ساکنان خاص آنها به یکدیگر خواهند نگریست… همتای آن نیز در باور ارمنی وجود دارد که غارِ مهر که مشرف بر دریاچه ی وان است، سالی یک بار در غروبِ روزِ عروج، گشوده می شود. البته غار به طور دائم گشوده خواهد بود، اما خودِ میترا، فقط در آخر زمان ظاهر خواهد شد… پس از زمستان مهرکش …» (راسل، همان:۷۷۶) ساکنان دماوند همان ضحاک است که توسط فریدون تا آخرالزمان در بند افتاده و ساکنانِ دریای چئچست همان افراسیاب است. افراسیاب در چئچست، زیر آب دستگیر شد و هر دو، همان میترا در دریاچه ی وان هستند که در غار زندانی شدند و هنگام غروب خورشید/تاریخ در آخرالزمان یا پساتاریخ ظهور خواهند کرد.
در غار بودن ضحاک/آستیاگ، نمادی از میترایی بودن آنان و یا شاید هم نمادی از غربت آنان تا آخر زمان و فاش شدن راز بزرگ باشد. چون میترا، کنار همان کوهی که فریدون، ضحاک را زندانی کرد، ایستاده است. دقيقا نزدیک دماوند است که «میترا بر پای ایستاده و این همان کوهی است که فریدون، آژیدهاک را در آن زندانی کرد که در آخر زمان به دست گرشاسب کشته خواهد شد» (راسل، دهباشی، همان، ۷۷۲).
شائول شاکد می گوید: «میترا بسیاری از رازهای پنهان را در پایانِ جهان به فردی در ساحل دریا، واقع در پداش خورگر، در سمت شمال دامنه ی البرز، نزدیک کوه دماوند، خواهد گفت» (شاکد به نقل از راسل، همان: ۷۶۹) راسل اگرچه به غلط راز را متضمن نبردِ نهایی میترا علیه اهریمن می داند، «احتمال دارد این رازها متضمن خط مشی نبرد نهایی علیه اهریمن باشد». اما هسته ی درست گاوکشیِ میترا را حفظ کرده است «که به پیشکش/قربانی گاو می انجامد… یادآور گاوکشی میتراست» اگر این نبرد با اهریمن است، چرا با گاوکُشی؟ گناه خود اهریمن، گاوکُشی بود. حال میترای گاوکُش با اهریمنِ گاوکُش به جنگ می رود؟ به همین دلیل راسل در پارادوکس آن، گیر می افتد. «اغلب این ایراد وارد می شود که در صحنه ی قربانیِ گاو، جانوران زیانکارِ گوناگونی به گاو می تازند، چیزی که انسان به ندرت انتظار دیدن آنرا در لحظه ی پاک گردانی و نوسازی کیهانی دارد… جاودانگی پیاپی گیتی با کشتن گاو، توسط اهریمن آغاز می شود و تخمه پخش می شود» (همان: ۷۶۹ -۷۷۱) رهایی از پارادوکسی که راسل در آن گیرکرده و از آن متحیر است که چطور در صحنه ی قربانی گاو که کاری اهورایی و مقدس برای احیای نظم کیهانی است، جانوران اهریمنی حضور دارند، کار سختی نیست و همان طور که قبلا گفتیم، باید به جای میترای ایرانی شده، میترای متقدم مادی را در نظر داشت که هدف میترا از کشتن گاو، نه احیای نظم کیهانی/اهورایی بلکه مبارزه و نابودی آن است، همان طور که هدف ضحاک و گئوماتا و… نیز همین بود. رازی که میترا در پی فاش سازی آن است، نه مبارزه علیه اهریمن – چون میترا خودِ اهریمن است – بلکه آزاد کردن ضحاک و… برای مبارزه با اهورا، فریدون و گاو مقدس است. «همین رازهاست در کوه البرز در دماوند… که جایگاه محبوس شدن ضحاک است، شناخته شده است… روایت دیگری نیز هست که گویا خودِ میترا هم، بنا به سنت ارمنی در غاری صخره ای، تا پایان زمان کرانمند، سکنی می گزیند یا محبوس می گردد» (همان:۷۷۵) بنابراین سرنوشت میترا با سرنوشت ضحاک پیوند خورده و یکی است. همان طور که با سرنوشت افراسیاب و اهریمن و دیوان که توسط اهورامزدا و امشاسپندان که در غاری با زنجیر بسته شده اند، یکی است.
میترای گاوکُش، متحدِ ضحاکِ گاوکُش است نه علیه آن! «در لحظه ای معین، نبرد – ضحاک با اهورا در آخر زمان – صورت خواهد گرفت. میترا خود، گواه پیمانی است که زمان آن، زمان گومزیشن را گمانه می زند. زمانی که خورشید در اریس است. یعنی هرمزد روز، از ماه فروردین، نخستین روز بهار، در ۶ هزارمین سال آفرینش، اهریمن به گیتی، یورش خواهد برد، با بیرون راندن اهریمن، ازلیت از سرگرفته خواهد شد… آن هنگام که خورشید در اریس است» (همان:۷۶) لحظه ی معین نبرد، همان طور که راسل به درستی اشاره کرده است در هرمزد روز از ماه فروردین، یعنی نخستین روز بهار می باشد. در آغاز آفرینش در اساطیر ایرانی نیز اهریمن، در آغاز بهار به گاوِ مقدس هجوم برد. «اهریمن، چون ماری از آسمان به ماه فروردین به زمین جست» (بهار، ۱۳۷۶: ۱۹) ما قبلا اشاره کردیم – بخش میترا بهار یا پاییز – که تمامی جنبش های مادی/کُردی، مانند اتحاد مادها، تصرف آشور، قیام گئوماتا و… در بهار بوده و پیروزی ایرانی ها مانند غلبه بر گئوماتا، غلبه بر ضحاک و… در پاییز بوده است. بنابراین نبرد نهایی در آخر زمان، در فروردین ماه بهار، نه پیروزی اهورامزدا و فریدون بر اهریمن و ضحاک، بلکه بلعکس است. میترا نیز که خود، مانندِ ضحاک تا پایان عمر در غاری صخره ای محبوس است و اینکه میترا در کنار همان کوهی که ضحاک در بند است – به قول شاكد – راز را به فردی خواهد گفت، برخلاف تصور راسل، راز، پیروزی اهورا بر اهریمن نیست، بلکه راز، پیروزی خودِ میترا/اهریمن بر اهورا و غلبه ی ضحاک بر فریدون و گرشاسب است. «در پایان جهان، ضحاک با شاخ چندگانه ی اهریمنی اش، مبدل به همتای اهریمنی گاوکش می شود» (راسل، همان:۷۷۳) ظاهرا در اساطیر ایرانی، میترای ایرانی/زرتشتی شده همراه با فریدون در صف مقدم پیکار با ضحاک و اهریمن است. اما همان طور که قبلا اثبات کردیم تحریف واقعیت و… ربطی به میترای متقدم ندارد. میترای اصیل، همگام با ضحاک در صفِ مقدمِ کارزار با اهورا و فریدون است، همان طور که در آغاز آفرینش، همراه با جهی و دیوان به آفریدگانِ اهورامزدا هجوم بُرد، در آخرزمان نیز به همراه ضحاک، افراسیاب و يأجوج و مأجوج به آفرینش اهورایی/فریدونی هجوم خواهد برد. اما رازی که میترا آن را فاش می کند، چیست؟
در دین زرتشتی ارتودکس، تازشِ نخستین از اهریمن است که بعد با دعای اهورامزدا شکست می خورد (زنر، ۱۳۷۷: ۳۸) چون اگر اهریمن بیهوش شده، پس چطور در مقابل وهومنه، اکومن (اندیشه ی بد) را آفرید؟ شاید اصل اسطوره، زروانی بوده که اهریمن در آغاز پیروزی داشته است (همان:۳۷) میترا/ماد نیز بر اهورا/پارس تقدم تاریخی دارد و این نه اهریمن/میترا علیه اهورا، بلکه این اهورا/پارس بود که در مقابل ماد/میترا عصیان کرد. بنابراین همانند این اسطوره، اهریمن بر اهورا تقدم داشته است. اما چرا میترایِ حاکم و مقدم، طرد شد و چه ارتباطی با کیش زروان دارد؟
کیش زروان بسیار قدیمی تر از زرتشت است. به قول نیبرگ: «باید این فرضیه را کنار گذاشت که زروان باوری، تلاش و تأخر هوشیارانه ای است تا دو اصل متعارض را به هم پیوند دهد. واقعیت این است که همان طور که نیبرگ گفته: زروان باوری، بسیار قدیمی تر از زرتشت است. اما اینکه نیبرگ می کوشد از زروان باوری، کیشی با خدایی متعال و آداب پرستش و الاهیاتِ خاص بسازد، برای ما سخت است از آن پیروی کنیم. زروان باوری، نه یک کیش است نه یک مشکل گشا، بلکه بیشتر گونه ای گرایش است» (گیمن، ۱۳۸۷: ۴) بنابراین زروان، قدیمی تر است و تصاویری که از او به دست آمده، او را خدای زمان (کرونوس) و مانند میترا، شیرسر با اژدهایی به دورخود، نشان داده است. بی هیچ تردید زروان و میترا یکی شده اند (ورمازرن، ۱۳۴۴: ۱۶۵) زروان به عنوان پدر دو همزاد اهورا و اهریمن بوده است (گلوسکا، ۱۳۸۸: ۱۳۸) زروان همان میترا و مقدم بر اهوراست.
در اساطیرِ ایرانی شده، زروان هزاران سال قربانی و دعا نثار کرد که صاحب فرزندی روشن و پاک شود، نا امید از هزاران سال قربانی، به شک و تردید می افتد. اهورا، نتیجه ی قربانی کردن، دعا و فدیه ی او (زروان) است و اهریمن، نتيجه ی شک و تردیدش! زروان، انتظار زایش فرزندی زیبا و روشن دارد، اما ابتدا اهریمنِ زشت روی و سیه چرده به دنیا می آید که زروان از زایش او ناراضی است و سپس اهورا به دنیا می آید که زروان می خواهد حاکمیت هستی را به وی بدهد. اما چون قبلا نذر کرده است که حاکمیت را به اولین فرزندش بدهد، در مقابل اعتراض اهورا، به قول خود وفا کرده و تا ۹ هزار سال حاکمیت را به اهریمن می دهد. با وجود نیرنگ هایی که در این اسطوره راه یافته، اما هسته ی حقیقی آن باقی است و حاکمیت، طبق قرار، ۹ هزار سال از آنِ اهریمن/میترا خواهد بود، سپس از آنِ اهورا می شود، اما قرارداد شکسته شد و بسیار زودتر از ۹ هزار سال، پارس/اهورا، حاکمیت را بدون توافق از ماد/اهریمن ربود.
دروغ برساخته ی نارضایتی زروان از زایش اهریمن/میترا، در دین یهود هم هست که اسحاق، تمایل به جانشینی عیسی یا یهودا دارد اما با حیله ی مادرِ یعقوب و با سوء استفاده از کوری اسحاق، يعقوب را جانشین می کنند. بعد اسطوره ی زایش اولیه ی عیسی از شکم مادرش را این طور توجیه کرده اند که يعقوب به دلیل تهدید عیسی دال بر دریدن شکم مادرش، حق تقدم زاییدن را به عيسی داده است در حالیکه عیسی، فرزند اول بود و حق جانشینی را داشت. نیرنگ دستکاری شده ی اسطوره، رنگی زرتشتی دارد که زروان، اهریمن/میترا را نخواسته و اهورا را می پسندد در حالیکه تصویر زروان، شبیه میترا است.
در اسطوره ی ایرانی، اهورا نتیجه ی دعا و قربانی دادن زروان، و اهریمن، نتیجه ی شک و تردید اوست. در دین، قربانی دادن و جزمیت، خوب است اما در عقل، شک و تردید!
تمام بدی و پلیدی اهریمن، ناشی از شک و تردید در جزمیات دینی/متافیزیکی است. اهریمن، زاده ی شک و تردید است که همین شک و تردید به عصیان انجامید. این شک و تردید در جزميات و مقدسات است که در اسطوره ی ضحاک به شکل مغز خوری یعنی شست شوی مغزی، نمایان شده است.
قرن ۵ میلادی: مناظره ی آذرهرمزد با موبد موبدان: «کدام را باید پرستید… هرمزد که به دعا و قربانی، زاده شد یا شیطان که به خواست او به وجود آمد؟» (کریستن سن، ۱۳۴۵: ۱۵۲) ایرانی ها، اهورا را که نتیجه ی دعا و قربانی است و ما (کُردها)، اهریمن را که نتیجه ی شک و تردید و استقلال از خواستِ خدایی است، پذیرفته ایم. به اعتقاد «ژ. مار» : «اعتقاد به شیطان در میان کُردها، با درکی که از اهریمن در میان ایرانی هاست، متفاوت است. چرا که اهریمن در اسطوره های ایرانی از شکِ زروان به وجود آمد، اما شیطان در فرهنگ کُردها، نمادی از آزادی اراده است که با جدایی خدا از اختیار و آزادی اراده، به وجود آمده است».
پس، شیطان خواندنِ ما کُردها به این دلیل بوده است که ما از آزادی اراده در مقابل حاکمیتِ خدایانِ دروغی دفاع کرده ایم. شیطان، نماد آزادی اراده است نه به بیراهه رفتن! در دین زرتشت «انسان – مشی و مشیانگ – سرشت گناه آلود را به ارث نمی برد بلکه هنگامی که از اراده ی آزاد خود برای گزینش نیک و بد استفاده می کند، دادگر یا گناهکار می شود» (یاماوجی، ۱۳۹۰: ۵۰۱) مشی و مشیانه همانند آدم و حوا به دلیل سرپیچی از قوانین خدا و تبعیت از اراده ی خود، از ملکوت خدا طرد شدند و باید توبه کنند، اما طبق گفته ی ژ. مار، در کُردها، انسان به دلیل آزادی اراده طرد نمی شود، بلکه خدا، طرد شده است و به همین دلیل ایزدی ها هم اکنون به شیطان پرستی متهم هستند. شیطان، نماد آزادی اراده می باشد که تن به قوانین مافوق اراده ی بشر، نداده است.
اما اصل اسطوره ی زروان چه بوده است؟
اصل اسطوره ی زروان، حق تقدم زایش را به اهریمن/میترا داده است. زروان همانند اهریمن/میترا خود به شکل شیرسر و اژدها است، و ۹ هزار سال حاکمیت را به اهریمن/میترا داده است. اگر زروان، خواهانِ اهورا بوده، پس چطور حاکمیت را به اهریمن داده است؟ پس زروان خود، خواستارِ حاکمیت میترا/اهریمن بوده است، سپس با خیانت اهورا به اهریمن/میترا، که با جدایی از او به اهورامزدا مبدل شد، قبل از ۹ هزار سال، حاکمیت را از اهریمن و یاران وی (ضحاک) و… گرفتند و قرارداد را شکستند. رازی که میترا به ضحاک در پایان زمان خواهد گفت، مربوط به فاش سازی همین است که در آغاز بهار، دوباره هجوم برده و حق خود را از اصحاب اهورا پس می گیرند. رازی که فاش می سازد این است که چطور قبل از ۹ هزار سال – ۹ هزار سالی که طبق پیمان، حاکمیت از آنِ میترا/اهریمن بوده – حاکمیت به اهورا رسیده است. اهورا، پیمان را شکسته و حاکمیتِ اهریمن را زیر سؤال برده است. هرمزد – اهورا – خود با اهریمن، هم پیمان شد که زمان مبارزه را برای ۹ هزار سال تعیین کنند (زنر، همان۴۰) اما قبل از آن، حاکمیت را از آنِ خود کرد که شاید نمادی از ستاندن حاکمیت از مادها توسط کوروش و پارس ها باشد، یا نماد غلبه ی استبداد ایرانی بر قراردادِ کُردی است.
آن طور که از این روایت هویداست، میترا فقط در آخرزمان و با پایان تاریخ، ظهور خواهد کرد. باید چرخ گردون، تاریخ را که براساس ارباب-بنده و توهمات معنویت شکل گرفته است، فرو بپاشد تا میترا/کُرد ظهوری دوباره یابد که به نظر می رسد با اندیشه های پست مدرن و با چرخش فکری ای که توسط نیچه، فروید و مارکس (در مبانی نظری به آن اشاره شد) روی داده، زمینه ی تئوریکِ این ظهور، فراهم شده است که باید با مکتب پراکسیس کُردی آغشته شود تا تئوری و عمل، دوباره متحد شوند. ظهور میترا (پردیس/قرارداد) همان تحقق بهشت در زمین با (هه ڵپه رکێ) و بازگرداندن سیاست به قرارداد و توافق است. در نهایت نکته ی بسیار مهم دیگری وجود دارد که باید به آن اشاره شود. نکته ی مهم این است که تقابل های دوگانه، وارونه شده است. به این معنی که کوروش/فریدون در برابر ضحاک/آستیاگ ظهور کرد. قبل از کوروش، آستیاگ وجود داشت که کوروش برای نفی آن ظهور کرد. میترا وجود داشت که زرتشت با شیطان خواندنش، اهورامزدا را برساخت. ماد وجود داشت که دوره ی محوریِ تاریخ در تقابل با آن ظهور یافت، اما در متون دینی، آنانکه صاحب متون دینی و تاریخی شدند، وارونه نمایش داده شدند و چنین گفتند که اول خدا وجود داشته است، سپس شیطان در برابر آن عصیان کرده است، در حالیکه خدا، عصیانی در برابر شیطان/میترای متقدم ست. یعنی اول شیطان وجود داشت و بعدا خدا برای نفی و جهت مقابله با آن زاییده شد.